چشمه آیینه - صفحه 2

چشمه آیینه

پرواز کبوتر

به اندازه‌ي دورها پرکشید / خودش را به شکل کبوتر کشید / به سربندش از عشق رازی نوشت / نم نامی از حوض کوثر کشید

می نویسم: بهار در راه است

چادرش را که روی سر انداخت / باغ سجاده ­اش پر از گُل شد / باز باران گرفت و دستانش / رو به احساس آسمان پل شد

راه شهیدان

وقتی که می­رفت / دستی تکان داد / با یک اشاره / راهی نشان داد

انار ماه

انار ماه وقتی می­رسد ناگاه می­ افتد / و هر سو در بیابان دانه­ ای از ماه می ­افتد / دریدند آن­قدر این تیرها قرآن جسمت را / که با هر ضربه ­ای یک لفظ بسم ­الله می­افتد

بازگشت کبوتران زیباست

کوچه کوچه زمین چراغانی­ست / باز هم صحن آسمان زیباست / باز کن چشم را زمانۀ پیر / بازگشت کبوتران زیباست

زبان حال پدران شهدا

سکوت کردی و رفتی مگر رها بشوی / پدر بسوزد و تو بغض بی صدا بشوی / تو سرو بودی و هرگز گمان نمی­کردم / میان باغچۀ قاب عکس جا بشوی

برای همه آزادگان سرافراز

شبیه پاکی یک شهر دورافتاده ست / چقدر دلشده آری! چقدر دلداده ست / تواضعی­ست در این چهره سراسر نور

نامه­ ای را که به مقصد نرسید آوردند

خبر این بود که یک سرو رشید آوردند / استخوان­های تو را در شب عید آوردند / جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند

و در تاول ­های پوستت عملیات­ های زیادی شبیه ­سازی می­شوند

سال­ها پیش دریا به سرش می­زند / که به دلش بزند! / رفت و آنقدر رفت... / که از تمام خطوط مقدم تجاوزکرد

کیست این مرد که سردار دل خوبان است

کیست این مرد که سردار دل خوبان است / در سرش صوت اذان، ندبه‎ی دلکش یک عمر / لحظه ­ها می­گذرند از پی هم بی ­برگشت / می­رود تا برسد او به مرادش یک عمر

شکست

ميهمان ما شده / باز هم دايی جواد / مهربان و خنده روست

شلیک کن به سینه‌ي من ذاقه‌ها پر است

خالی کنید در بدن من خشاب را / باور کنید جادوی سرب مذاب را / این سیل تا فرا نگرفته است شهر را / در نطفۀ خودش بکشید انقلاب را

پرنده شد

پنجره به پنجره تمام شهر / دیده ­بان جنگ بود

یک آسمان پروانه

یک قاب عکس کهنه دارد / از عکس بابا در جوانی / می­گوید او پیش خداوند / دارد بهشت جاودانی

عکسی به خانه آوردند

خبر چه بود که آن را شبانه آوردند؟ / غمی بزرگ به این آشیانه آوردند

پيرمرد و حافظ

پسرك رفت به سربازي و بعدش جبهه / پاسداري خبر آورد كه مفقود شده‌ست / پيرمرد و زنش از غصّه‌ي تنها فرزند / چهره‌شان چين و چروكي و غم‌آلود شده‌ست

چه کسی گفته که مفقود­الاثر هستی تو؟

رفتی اثبات کنی مرد خطر هست هنوز / جاده تاریک ولی اهل سفر هست هنوز

مخابره دست...

سروده مجید موسوی برای غواص­های پرنده ­ای که با بال بسته در شهادت غرق شدند...

مرگ ، کوچیده از حوالی تو...

سروده زیر به جانبازان شهید که ذره ­ذره آب می­شوند و مادرانشان که کوه­ هایی از استقامتند.

سال های صبور

تو باز نخواهی گشت و من رد انگشتان باد را بر گونه‌ي این پلاک می­شناسم ...
طراحی و تولید: ایران سامانه