شعر دفاع مقدس - صفحه 4
۰۸/مرداد/۱۴۰۴
۰۰:۰۵
فا
فارسی
English
العربیة
خانه
اخبار
اسناد
عکس
فیلم
کتاب و ادبیات
پژوهش
ویژه نامه ها
شاهد الکترونیک
استانها
موزه شهدا
جستجوی شهدا
بخش ویژه «شهدای غریب»
تفال به وصایای شهدا
تفال به وصایای شهدا
شعر دفاع مقدس
ز پا ره هاي زخم او، بهار ،زاده مي شود...
شبيه ابر شعله ور،دل سوار سوخته/ وفتح كرده قله را،مه شيار سوخته/ هنوز بوسه مي زند،به رد پاي زخم ها
دلم مثل نفسهايت، گرفته است...
انگار دريا،دل به رودي مي سپارد/ برسينه اش،وقتي سرم را مي فشارد/ بابا!دلم مثل نفسهايت،گرفته است اما خجالت مي كشم،باران ببارد
«حلبچه»
من از تراكم انبوه دود مي آيم/ از انتهاي فضايي كبود مي آيم/ خراب و خسته و خونين و خرد و خشم آگين/ غريب و بي كس و غميگن و مات و زخم آجين
درغياب قدمهايت...
ستيزه گر مباش!/ اي درفش طغيانگر حادثه مادر دستت/ بشنو!/ صداي چاووش را
درخت،فصل خزان هم،درخت مي ماند...
اگر چه شمعي و از سوختن، نپرهيزي/ نبينمت كه غريبانه، اشك مي ريزي/ بخند!گر چه تو با خنده هم،غم انگيزي
اي پيكرت،محراب زخم يادگاري ها!
بايد بگويم با تمام شرمساري ها/ چيزي نمي فهمند از بوران،بهاري ها/ اي گرد باد وموج و رود و باد وبارانها!/ اي پادشاه سرزمين بي قراري ها!
نامت آهنگ بلوغ ملكوت است...
روز ميلاد،سرشانه ي تو،خال افتاد/ مادرت خنده زنان گفت:كه اقبال افتاد/ عشق،همراه تو باليد ولي ساعت وصل
در اين شب پاييزي
غرش چشمه ي يادهاي تو/ رگ درخت عمر مرا به هيجان مي آورد / پريشان از ريشه هاي خويشم
خاكسترم را جشن مي گيرند...
بر گامهاي خسته مي خندند،نمناكي لبهاي تاولها/ زنجير مي غلطيد ومي پوسيد،در انزواي خشك مفصلها/ اين كفشهاي كهنه مي دانند،من با صداي مرگ،رقصيدم
حلبچه قهرمان
حلبچه! اي قهرمان/ عيد خون بر تو گوارا باد/ آيههاي مقاومتت را
حلبچه در التهابي ديگر
دست در دست من،/ اينك بگذار،/ تا از اين شهر پر از خاطره ،/ بگويم:
حتي هوا، در آن ريهها، گُر گرفته بود...
خون در ميان قلب شما، گُر گرفته بود/ حتي هوا، در آن ريهها، گُر گرفته بود/ گفتي: دعا بخوان! كه خدا راحتم كند
چنديست من، بر زخم هاي خود، يقين دارم...
مرغي غريبم،خسته ام،بال وپرم زخمي است/ ديگر سر رفتن ندارم،پيكرم زخمي است/ هم زخم كاري دارم و هم درد بي درمان
چشمه
به اقيانوسي بدل شد/ ناگاه!/ هيچ ديده اي!/ كه چشمه اي به ناگاه
جان عاشق به ديدنش صدبار، قامت شوق را، دو تا مي كرد...
يك نفر از كرانه اي مبهم، عاشقانه مرا صدا مي كرد/ نغمه ي آشنا و پر مهرش، مثل خون، در دلم شنا مي كرد/ گر چه در مبهمي مه آلود، مانده بودم غريب و سردرگم
جرعه جرعه،زندگي نوشيده ام از جام مرگ
آتش خاموش را،خاكستري جا مانده ام/ شعله آهنگم،ولي از شعله ها جا مانده ام/ ريشه ام در آب مي نوشد،سموم درد را
نيمه هاي شب،كه تاول ها،ترك برداشتند...
بس كه اشك،از ديده،دنبال تو جاري كرده ام/ هر درختي بود اينجا،آبياري كرده ام / مي شناسم من تو را،اي روز نو،روزي نو!/ زندگي را با نگاهت،نو بهاري،كرده ام
ترانههاي زخمي باران...
سرود مخفي ماه/ درنبض پرتلاطم چشمه سار كوچك/ ميدرخشد و/ تاريك ميشود
تب وتاول شده سكوي پرواز...
شبيه رودي و رفتن،سرودت/ عقابي تو!نبيند كس فرود ت / تب وتاو ل شده، سكوي پرواز
تابلويي از حلبچه
مسافر به خانه نزديك شد و/ رنج سفر را از ياد برد/ موج مرگ/ به پيش وازش آمد
<
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
11
>
تازهها
تاکید امام علی (ع) بر ضرورت بیداری معنوی در آرامش و سختی
طراحی و تولید: ایران سامانه