نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - ترکش
پیرامون شهید "جلال محمدی"؛
نوید شاهد - رمضان ماه جلال بود. چند روز قبل تر به پيشواز مي رفت. اما يك كارش عجيب بود و هرگز علتش را نمي گفت، به هنگام افطار مقداري آب ليمو در ظرف مي ريخت و با تكه ناني روزه اش را افطار مي كرد و ده ها بار خدا را شكر مي گفت.
کد خبر: ۵۰۴۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۲/۰۳

نوید شاهد - کتاب «آخرین نبرد» به نویسندگی «داوود امیریان» و توسط نشر شاهد به چاپ رسیده است که یکی از عناوین آن «در راه آزادی کربلا به شهادت رسید» است. داستان از این قرار است که شهید محسن وزوایی با وجود کسالتی که داشت باز هم به جبهه رفت و برای آزادی خرمشهر در مقابل دشمن جنگید و به شهادت رسید. شهید وزوایی همیشه می‌گفت: « من کربلا را برای خودم نمی خواهم؛ بلکه برای نسل های بعدی می‌خواهم».
کد خبر: ۵۰۲۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۴

نوید شاهد - «داستان سکوت حاج کاظم چه بود؟» نام یکی از داستان هاي کتاب «بی نشان» است که نشر شاهد آن را برای نسل نوجوان منتشر کرده است و داستان را اینگونه روایت می کند: فرماندهی به علت ترکش خمپاره ای که به فک او اصابت کرده بود به او اجازه صحبت کردن نمی داد ولی باز هم با همان مجروحیت عقب نشینی نکرد و به جبهه کنار بسجیان بازگشت.
کد خبر: ۵۰۲۴۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۳

نوید شاهد – کتاب «بی نشان» از مجموعه کتاب هایی است که توسط نشر شاهد و به نویسندگی «محسن مطلق» به چاپ رسید که یکی از عناوین آن «تربیت در سیره امام حسین او را عاقبت بخیر کرد» است و موضوع داستان را اینگونه توصیف می کند: فرماندهی که مانند حضرت علی(ع) عبادت کردن را در خدمت کردن به مردم می دید و هیچ وقت از وسیله بیت المال برای مصارف شخصی خود استفاده نمی کرد.
کد خبر: ۵۰۲۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۹

نوید شاهد - همزمان با سالروز شهادت "اصغر وندایی" در وصیت‌نامه این شهید بزرگوار می‌خوانیم: «خواهرانم! مانند زینب(س) که بعد از شهادت امام حسین(ع)، پیام‌رسان کربلا بود، صبور و بردبار باشید و نیز از شما می‌خواهم زینب‌گونه پیام‌رسان خونم و دیگر شهیدان باشید و حجاب‌تان را حفظ کنید که حجاب سنگر شماست ...»
کد خبر: ۵۰۲۲۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۷

داستانی طنز از دفاع مقدس
نوید شاهد – کتاب «برادران مزدور» به قلم «داوود امیریان» و یکی از داستان های آن به «رزمنده ای که بر خلاف ظاهر ژولیده اش، در جنگیدن رو دست نداشت» نام دارد. در بخشی از داستان می خوانیم: رزمنده ای بخاطر اینکه خیلی ژولیده و موهای نامرتبی داشت، در هنگلام عملیات به همراه فرمانده از یکی از ارتفاعات در حال بالا رفتن بودیم که هیچ اسمی نداشت و ما تصمیم گرفتیم از ظاهر ژولیده همرزم خود استفاده کنیم و اسمی برای این ارتفاع بگذاریم.
کد خبر: ۵۰۱۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۰

داستان طنز دفاع مقدس
نوید شاهد - «خاطره انتقام شیرین که منجر به دوستی شد » عنوان یکی از داتسان های کتاب «مارادونا در سنگر دشمن» نوشته «داوود امیریان» است. در این داستان می خوانیم: چهل نفر رزمنده که تازه وارد پادگان شده بودند برای آموزش، به دلیل اینکه فرمانده در زمان خواب آنها را از خواب بیدار می کرد برای شبیخون و اینکه آمادگی ما را بسنجد، آنها هم تصمیم به تلافی گرفتند و در آخر منجر به دوستی شد.
کد خبر: ۵۰۱۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۲۸

داستانی از «داوود امیریان»
« صد تا به چپ، صد تا به راست» عنوان داستانی است که در کتاب «شمر، صدام و یارانش» با نویسندگی «داوود امیریان» به رشته تحریر در آمده و در نشر شاهد به چاپ رسیده است. در ادامه این داستان جذاب را با هم می‌خوانیم.
کد خبر: ۵۰۱۰۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۱

داستان «پای شکسته‌ام مانع حضور در جبهه نشد» از کتاب «شمر، صدام و یارانش» نوشته «داوود امیریان» است که برای گروه سنی نوجوان نگاشته و به چاپ رسیده است. محور داستان پسر نوجوانی است که با سن کم و پای شکسته باز هم شوق رفتن به جبهه داشت که این دستان را با هم می‌خوانیم.
کد خبر: ۵۰۱۰۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۶

داستان طنز دفاع مقدس
نوید شاهد – «مورچه ها سرباز خدا بودند» عنوان داستانی از کتاب «شمر، صدام و یارانش» است که به قلم «داوود امیریان»  و توسط نشر شاهد به چاپ رسیده است. در این داستان می خوانیم: مورچه هایی به بدن رزمنده ای حمله ور می شوند و همین باعث می شود که رزمنده بدنش خارش بگیرد و تعادل خودش را از دست بدهد و به سرعت به  طرف دشمن حرکت کند و دشمن را فراری دهد.
کد خبر: ۵۰۱۰۰۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۵

داستان طنز دفاع مقدس
نوید شاهد: نشر شاهد کتاب « ترکش های ولگرد» را برای گروه سنی نوجوانان منتشر کرده است که  عنوان جلد پنجم آن «فرمانده، به شیرینی خجالتم در آمد» است. «داوود امیریان» نویسنده اثر، داستان را اینگونه روایت می کند: دو پاسدار مجبور شدند فرمانده خود را که در حالت خواب بود به جلسه ای که همه فرمانده لشکرها حضور داشتند ببرند و او را لای پتویی گذاشتند و حرکت کردند، ولی در راه اتفاقاتی رخ می دهد که در ادامه می خوانید.
کد خبر: ۵۰۰۱۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۸

نوید شاهد -  «از دردسر های اعزام به جبهه تا خواستگاری منجربه به ازدواج» از داستان های کوتاه «برادران مزدور» نوشته «داوود امیریان» است که داستان تلاش با پسری با سن و سال کم برای رفتن به جبهه را روایت می کند.
کد خبر: ۴۹۹۹۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۱۹

داستان طنز دفاع مقدس
نوید شاهد – «برادران مزدور» عنوان کتابی نوشته داوود امیریان و از آثار «نشر شاهد» است. یکی از داستان های جلد اول این کتاب با عنوان «امان از ضربه های آن مرد بعثی» را در ادامه می خوانید.
کد خبر: ۴۹۹۸۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۲/۰۸

نوید شاهد – شهید "رضا سیاهکالی‌مرادی" در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «ای کوردلان! ما از جنگ هراسی نداریم و به کوری چشم منافقان و به گفته امام عزیزمان، اگر این جنگ صد سال هم طول بکشد، ما تا آخر ایستاده‌ایم ...»
کد خبر: ۴۹۸۹۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۰

نوید شاهد- شهیده " بدری مرادی" ســوم خرداد 1343 درشهرســتان گیلانغرب چشم به جهان گشــود. پدرش جاسم و مادرش غزال نام داشت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته انســاني بود. نوزدهم مرداد 1362 در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وي در گلزار شهداي همان شهرستان به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۹۷۴۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۲

وصیت‌نامه شهید "شهنوا بازیاری خنکی"؛
نوید شاهد - شهید "شهنوا بازیاری خنکی" در پیامی اینگونه نوشت: به پدر و مادرم سفارش می­کنم اگر شهید شدم ناراحت نباشید، به برادرم هم توصیه می­کنم که بعد از من نگذارد اسلحه­ ام بر زمین بیفتد و نگذارید که دشمن متجاوز به خاک اسلامی ما تجاوز نماید.
کد خبر: ۴۹۷۳۹۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۱

نوید شاهد- شهیده " فرزانه آزاد پور" یکم تیــر1345 در شهرســتان کرمانشاه دیده به جهان گشــود. پدرش بهرام و مادرش نبات نام داشــت. دانش آموز چهارم متوسطه در رشته انساني بود. 30 آذر 1365 در بمباران هوایی در زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر شهیده را در گلزار شهداي همان شهرستان به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۴۹۷۰۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۷

نوید شاهد - «در شناسايی مين‌ها خيلی تسلط داشت و هر چه مين در منطقه عراقی‌ها بكار می‌بردند همه را می‌شناخت و می‌دانست كه چطوری تله‌گذاری و خنثی می‌شود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "مصیب مرادی‌کشمرزی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۶۸۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۴

نوید شاهد - «آقای برجی، دست من را در دستش گرفت و گفت یک خواهشی از شما داشتم گفتم در خدمتم. بفرمایید. گفت: بابت آن سیلی که در دوران سربازی‌ات از من خوردی حلالم کن. گفتم: نه نمی‌توانم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "محمدعلی برجی" است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۹۶۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۲۱

نوید شاهد - شهید "حسن علاف‌صفری" در وصیت‌نامه‌اش آورده است: «به جهانخواران بگوئید که اگر همه اهل خانه و کاشانه‌ام را به اسارت ببرند، پول و ثروتم را تاراج کنند و گلوله‌هایشان قلبم را سوراخ سوراخ کنند، آرزوی فروختن دینم را به گور خواهند بُرد ...»
کد خبر: ۴۹۶۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۰/۱۷