ایثار، نه خودکشی!
پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۴۱
سید آزادگان، شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد گفت: این حرف را نگوئید، او خودکشی نکرد، بلکه ایثار و از خودگذشتگی کرد وگرنه شما هنوز هم بایستی آن همه شکنجه و مشکلات را تحمل میکردید...
به گزارش نوید شاهد قزوین، سید آزادگان شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد، در سال 1318 به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابیفرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.
وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمدهای در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق داشت، نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سیدالاسرا مشهور بود.
سید علیاکبر ابوترابیفرد از آنجایی که جانباز 70 درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی بن موسی الرضا(ع) به همراه پدرش آیتاللَّه سیدعباس ابوترابیفرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا به خاک سپرده شده است.
ما در اردوگاه رومادیه اسیر بودیم که در روز 5 نوبت کامل ما را با سختترین وضعی شکنجه میکردند؟ با انواع کابل، سیم بوکسل، باتون، چوب و غیره، به طوری که فرد سالم در اردوگاه ما دیده نمیشد و تمام بدن بچهها داغون شده بود.
در بین ما یک روحانی بود به نام محمدرضا قویدل که چثه بسیار ضعیفی داشت و ایشان را بیشتر از همه شکنجه میکردند، او شاید 30 کیلو بیشتر وزن نداشت، ولی سختترین شکنجهها را تحمل میکرد تا اینکه او را برای مدت 45 روز به یک زندان انفرادی منتقل کردند و ضرب و شتم او با سیم خاردار بود و وقتی که پس از این مدت ایشان را به اردوگاه فرستادند، هیچ کجای بدنش حتی جای سالم به اندازه یک سوراخ را نداشت و تمام بدنش کبود و سوراخ بود و در همه جای آن لختههای خون دیده میشد.
آن روزها من دستم شکسته بود و با آتل و باند بسته بودند، نزد من آمد و گفت: تو باندکشی داری؟، گفتم: باند به دور دستم دارم، اما کشی نیست. ضمنا هم از ایشان نپرسیدم که باندکشی را برای چه میخواهی؟ ساعت حدود 2 نصف شب بود که دیدم ارشد آسایشگاه به طرز فجیعی فریاد میزند و مرتب با دست به در و دیوار میکوید، همه هرسان شدیم و علت را پرسیدیم، که گفت: حاج آقای قویدل خودش را با باندکشی حلق آویز کرده است.
هیچکس این موضوع را باور نمیکرد، درست بود که وقتی ما یک وعده کتک میخوردیم، از زندگی سیر میشدیم ولی او حتی 5 تا 6 نوبت در روز شکنجه میشد، اما ایمان قوی او واقعاً وی را مقاوم ساخته بود، اما وقتی پتوی مقابل ایشان را کنار زدند دیدیم، واقعیت دارد.
فردای آن روز گروهی از استخبارات به اردوگاه ما آمدند و از همه بازجویی میکردند و سرانجام هم او را به خاک سپردند.
از آن روز به بعد، عراقیها که ما را روزی تا 6 بار با سختترین وضعی شکنجه میکردند، شکنجههایش به نصف رسید و بعضی روزها هم اصلاً شکنجه نمیکردند.
ما اصلاً متوجه این موضوع نبودیم و مرتب به همدیگر میگفتیم: ایشان که روحانی و متشرع بودند چرا بایستی از حربهی خودکشی که در شرع اسلام گناه محسوب میشود، برای خلاصی خودشان استفاده کنند؟
یک روز که حاج آقای ابوترابیفرد به اردوگاه ما آمدند، موضوع را پرسیدند و من هم از تعبیر خودکشی استفاده کردم که دیدم یک لحظه حال حاجآقا دگرگون شد و تمام بدنش لرزید و دستش را بالا برد و سپس گفت: این حرف را نگوئید، او خودکشی نکرد، بلکه ایثار و از خودگذشتگی کرد. اگر او این کار را نمیکرد، شما هنوز هم بایستی آن همه شکنجه و مشکلات را تحمل میکردید، در حالی که خیلی از بچهها طاقت نیاورده و ممکن بود از کوره در بروند.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما