اگر کسی عزاداری کند با اتو داغ میشود
شنبه, ۱۶ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۲۶
در خاطرهای خواندنی از زندهیاد آزاده جانباز "یزدانبخش سیاهکالی مرادی" میخوانیم: عزاداری آن شب با ضرب و شتم عراقیها پایان یافت و صبح که درهای آسایشگاه باز شد، باز سرباز عراقی راجع به ممنوعیت عزاداری هشدار داد و گفت مِن بعد اگر کسی عزاداری کند با اتو داغ میشود...
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، زندهیاد، آزاده سرافراز و جانباز یزدانبخش سیاهکالیمرادی، سال 1342 در روستای سنبلآباد از توابع منطقه رودبار الموت قزوین در خانوادهای متدین به دنیا آمد.
وی بعد از گذراندن تحصیلات متوسطه در دانشگاه شهید بهشتی تهران رشته حقوق مشغول به تحصیل شد، سال 1366 برای گذراندن طرح دانشجویی، 6 ماه به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام و در رستهی ستادی دفتر قضایی قرارگاه رمضان، مشغول به کار شد.
مرداد ماه سال 67 در قالب نیروهای غیرمنظم در خاک عراق رفتوآمد داشته و وضعیت موجود نیروها و امکانات را بررسی و گزارش میکرد، 5 مهر ماه همین سال در ارتفاعات مشرف به شهر اشنویه پس از مجروحیت از ناحیهی پا به اسارت دشمنان بعثی درآمد.
وی سرانجام پس از طی دوران پر فراز و نشیب اسارت در 20 شهریور ماه سال 69 برگ آزادی امضا و روانه ایران میشود، بعد از سه ماه ازدواج میکند و صاحب دو دختر و یک پسر میشود.
آزاده سرافراز و جانباز یزدانبخش سیاهکالیمرادی سرانجام در بیستم آذر ماه سال 1388 بر اثر بیماری قلبی دار فانی را وداع گفت.
خاطره زندهیاد، آزاده سرافراز و جانباز یزدانبخش سیاهکالیمرادی:
اجرای مراسم عزاداری ماه محرم بود و این مساله هم برای ما و هم عراقیها حایز اهمیت بود. از جانب ما انجام یک رسم مذهبی و شیعی در هنگام اسارت و در میان زندان بعثیها که سرسختانه با اجرای این مراسم حتی در شهرهای عراق مخالفت میکردند و هم انجام وظیفه و دینی که نسبت به امام حسین(ع) داشتیم برای ما بسیار اهمیت داشت و هم احیا و تداوم یک سنت خوب که هیجانی در افراد ایجاد میکرد.
از جانب عراقیها نیز چون از سنت ما مطلع بودند و به خاطر مخالفتی که با شیعه و امام حسین(ع) داشتند و از سوی دیگر بارها گفته بودند که در ارتش عراق عزاداری امام حسین(ع) ممنوع است، مصمم به جلوگیری از آن بودند چرا که آثار برگزاری این مراسم بیشتر میترسیدند تا خود مراسم.
به هر تقدیر وظیفه ما بود که فکری در این رابطه بکنیم و تصمیمی را به اجرا بگذاریم و باز در این رابطه من واسطه و مطرحکننده موضوع بین آقایان شدم.
بعضی از آنها همچون آقای محمدپور و امثال او، نظر به عدم اجرای مراسم با توجه به سختگیری عراقیها و وضعیت خود ما داشتند ولی اکثرا خواستار اجرای مراسم عزاداری بودند و راجع به نحوه اجرای آن و اینکه آیا از شب اول محرم عزاداری برگزار شود یا شب تاسوعا و عاشورا و یا اینکه علنی باشد و یا مخفی، نظرات گوناگون بود ولی اجرای مراسم عزاداری از شب اول محرم این اشکال را داشت که ممکن بود عراقیها عکسالعمل شدید نشان داده و مانع ادامه آن شده و از عزاداری دو شب نهم و دهم محرم نیز جلوگیری کنند.
بنابراین نظر منطقیتر این بود که قبل از شب تاسوعا و عاشورا، به طور پنهانی در آسایشگاهها عزاداری شود و تصمیم قطعی قبل از شب تاسوعا گرفته شود که هم موضوع به صورت اسرار باقی بماند و هم عراقیها حساس نشوند و همین طور هم شد و در روز قبل از شب تاسوعا باز هم با هم مشورت کردیم و قرار شد به طور علنی عزاداری کنیم ولی به علت عدم هماهنگی در همه آسایشگاهها عزاداری اجرا نشده بود.
این برنامه در دو آسایشگاه به نحو خیلی وسیع و در سطح مداحی و سینهزنی انجام شده بود که خوشبختانه عراقیها مطلع نشدند و فردای آن روز مجددا مشورت شد و قرار بر این شد که در همه آسایشگاهها و بلافاصله بعد از آمارگیری عراقیها، عزاداری شروع شود و این کار دو حسن داشت، یکی اینکه عراقیها در آن ساعت کمتر به آسایشگاهها میآمدند و دیگر اینکه اول شب بود و احتمال خوابیدن کم بود.
به همین جهت بلافاصله پس از خاتمه آمارگیری، در تمام آسایشگاهها عزاداری شروع شده بود و در آسایشگاه ما نیز من افرادی را که مایل به عزاداری بودند در کناری جمع کردم و در خصوص عاشورا صحبت کردم که عراقی متوجه این جمع شده بود و ما همچنان ادامه دادیم که سراباز عراقی به نام «علی» آمد و علت تجمع را خواست و چون توضیحات را قانعکننده نیافت دستور داد متفرق شویم ولی ما همچنان به عزاداری و ذکر مصیبت ادامه دادیم که یکدفعه به مسوول آسایشگاه دستور خوابیدن را در اول شب دادند و در همان حال دیدیم که در آسایشگاه 6 نفر را در پشت پنجره دستهایشان را به نرده آهنی بسته و با کابل میزدند.
به هر تقدیر عزاداری آن شب با ضرب و شتم عراقیها پایان یافت و صبح که درهای آسایشگاه را باز کردند باز سرباز عراقی راجع به ممنوعیت عزاداری هشدار داد و گفت آنهایی که این کار را کردهاند مجازات میشوند و مِن بعد اگر کسی عزاداری کند با اتو داغ میشود و جالب توجه اینکه این ابلاغگر خودش به اصطلاع شیعه بود و «سید علی» نام داشت و در مجموع از همه نگهبانها بهتر بود.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
وی بعد از گذراندن تحصیلات متوسطه در دانشگاه شهید بهشتی تهران رشته حقوق مشغول به تحصیل شد، سال 1366 برای گذراندن طرح دانشجویی، 6 ماه به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام و در رستهی ستادی دفتر قضایی قرارگاه رمضان، مشغول به کار شد.
مرداد ماه سال 67 در قالب نیروهای غیرمنظم در خاک عراق رفتوآمد داشته و وضعیت موجود نیروها و امکانات را بررسی و گزارش میکرد، 5 مهر ماه همین سال در ارتفاعات مشرف به شهر اشنویه پس از مجروحیت از ناحیهی پا به اسارت دشمنان بعثی درآمد.
وی سرانجام پس از طی دوران پر فراز و نشیب اسارت در 20 شهریور ماه سال 69 برگ آزادی امضا و روانه ایران میشود، بعد از سه ماه ازدواج میکند و صاحب دو دختر و یک پسر میشود.
آزاده سرافراز و جانباز یزدانبخش سیاهکالیمرادی سرانجام در بیستم آذر ماه سال 1388 بر اثر بیماری قلبی دار فانی را وداع گفت.
خاطره زندهیاد، آزاده سرافراز و جانباز یزدانبخش سیاهکالیمرادی:
اجرای مراسم عزاداری ماه محرم بود و این مساله هم برای ما و هم عراقیها حایز اهمیت بود. از جانب ما انجام یک رسم مذهبی و شیعی در هنگام اسارت و در میان زندان بعثیها که سرسختانه با اجرای این مراسم حتی در شهرهای عراق مخالفت میکردند و هم انجام وظیفه و دینی که نسبت به امام حسین(ع) داشتیم برای ما بسیار اهمیت داشت و هم احیا و تداوم یک سنت خوب که هیجانی در افراد ایجاد میکرد.
از جانب عراقیها نیز چون از سنت ما مطلع بودند و به خاطر مخالفتی که با شیعه و امام حسین(ع) داشتند و از سوی دیگر بارها گفته بودند که در ارتش عراق عزاداری امام حسین(ع) ممنوع است، مصمم به جلوگیری از آن بودند چرا که آثار برگزاری این مراسم بیشتر میترسیدند تا خود مراسم.
به هر تقدیر وظیفه ما بود که فکری در این رابطه بکنیم و تصمیمی را به اجرا بگذاریم و باز در این رابطه من واسطه و مطرحکننده موضوع بین آقایان شدم.
بعضی از آنها همچون آقای محمدپور و امثال او، نظر به عدم اجرای مراسم با توجه به سختگیری عراقیها و وضعیت خود ما داشتند ولی اکثرا خواستار اجرای مراسم عزاداری بودند و راجع به نحوه اجرای آن و اینکه آیا از شب اول محرم عزاداری برگزار شود یا شب تاسوعا و عاشورا و یا اینکه علنی باشد و یا مخفی، نظرات گوناگون بود ولی اجرای مراسم عزاداری از شب اول محرم این اشکال را داشت که ممکن بود عراقیها عکسالعمل شدید نشان داده و مانع ادامه آن شده و از عزاداری دو شب نهم و دهم محرم نیز جلوگیری کنند.
بنابراین نظر منطقیتر این بود که قبل از شب تاسوعا و عاشورا، به طور پنهانی در آسایشگاهها عزاداری شود و تصمیم قطعی قبل از شب تاسوعا گرفته شود که هم موضوع به صورت اسرار باقی بماند و هم عراقیها حساس نشوند و همین طور هم شد و در روز قبل از شب تاسوعا باز هم با هم مشورت کردیم و قرار شد به طور علنی عزاداری کنیم ولی به علت عدم هماهنگی در همه آسایشگاهها عزاداری اجرا نشده بود.
این برنامه در دو آسایشگاه به نحو خیلی وسیع و در سطح مداحی و سینهزنی انجام شده بود که خوشبختانه عراقیها مطلع نشدند و فردای آن روز مجددا مشورت شد و قرار بر این شد که در همه آسایشگاهها و بلافاصله بعد از آمارگیری عراقیها، عزاداری شروع شود و این کار دو حسن داشت، یکی اینکه عراقیها در آن ساعت کمتر به آسایشگاهها میآمدند و دیگر اینکه اول شب بود و احتمال خوابیدن کم بود.
به همین جهت بلافاصله پس از خاتمه آمارگیری، در تمام آسایشگاهها عزاداری شروع شده بود و در آسایشگاه ما نیز من افرادی را که مایل به عزاداری بودند در کناری جمع کردم و در خصوص عاشورا صحبت کردم که عراقی متوجه این جمع شده بود و ما همچنان ادامه دادیم که سراباز عراقی به نام «علی» آمد و علت تجمع را خواست و چون توضیحات را قانعکننده نیافت دستور داد متفرق شویم ولی ما همچنان به عزاداری و ذکر مصیبت ادامه دادیم که یکدفعه به مسوول آسایشگاه دستور خوابیدن را در اول شب دادند و در همان حال دیدیم که در آسایشگاه 6 نفر را در پشت پنجره دستهایشان را به نرده آهنی بسته و با کابل میزدند.
به هر تقدیر عزاداری آن شب با ضرب و شتم عراقیها پایان یافت و صبح که درهای آسایشگاه را باز کردند باز سرباز عراقی راجع به ممنوعیت عزاداری هشدار داد و گفت آنهایی که این کار را کردهاند مجازات میشوند و مِن بعد اگر کسی عزاداری کند با اتو داغ میشود و جالب توجه اینکه این ابلاغگر خودش به اصطلاع شیعه بود و «سید علی» نام داشت و در مجموع از همه نگهبانها بهتر بود.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما