یک «آخ» نگفت!
شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۳۷
تا چشمم به بدن حاج آقای ابوترابی افتاد تمام بدنم به لرزه درآمد، آنقدر ایشان را شکنجه کرده بودند که تمام بدنشان کبود و ورم کرده بود...
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید آزادگان شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد، در سال 1318 به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابیفرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.
وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمدهای در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق داشت و نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سیدالاسرا مشهور بود.
یک روز صبح درب آسایشگاه را که باز کردند، گفتند: آقای ابوترابی را آوردهاند اردوگاه ما، من هم به دنبال ایشان میگشتم که یکی از بچهها گفت: حاج آقای ابوترابی گفتهاند که شما یک ظرف آب گرم برای ایشان ببرید.
من بلافاصله به آشپزخانه رفتم و یک حلب 17 کیلویی خالی روغن را پر آب گرم کرده و برای ایشان به مکانی بردم که معمولا بچهها برای دوش گرفتن از آنجا استفاده میکردند.
سلام و احوالپرسی که کردیم، پرسیدم کی تشریف آوردهاید به اردوگاه ما؟ گفت: دیشب. فرصت برای سوالهای دیگر نبود، ایشان رفتند در محلی که باید دوش بگیرند و پیراهنشان را در آوردند.
تا چشمم به بدن ایشان افتاد تمام بدنم به لرزه درآمد. آنقدر ایشان را شکنجه کرده بودند که تمام بدنشان کبود و ورم کرده بود.
من شروع کردم به ریختن آب بر روی بدن ایشان و با دست ورمها و زخمهای بدنشان را دست میکشیدم که هم تمیز شود و هم آرام بگیرد و این در حالی بود که حتی یک کلمهی «آخ» از دهان ایشان خارج نشد.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمدهای در اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق داشت و نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سیدالاسرا مشهور بود.
سید علیاکبر ابوترابیفرد از آنجایی که جانباز 70 درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علیبن موسی الرضا(ع) به همراه پدرش آیتاللَّه سیدعباس ابوترابیفرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا به خاک سپرده شده است.
محمدعلی لطفی، همبند سید آزادگان، شهید حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابی:
ما در اردوگاه موصل 2 بودیم، که اردوگاه بزرگی بود، سربازهای عراقی که آنجا بودند انگار جنون داشتند، هر تازه واردی که میرسید مفصل او را کتک زده و شکنجه میکردند.یک روز صبح درب آسایشگاه را که باز کردند، گفتند: آقای ابوترابی را آوردهاند اردوگاه ما، من هم به دنبال ایشان میگشتم که یکی از بچهها گفت: حاج آقای ابوترابی گفتهاند که شما یک ظرف آب گرم برای ایشان ببرید.
من بلافاصله به آشپزخانه رفتم و یک حلب 17 کیلویی خالی روغن را پر آب گرم کرده و برای ایشان به مکانی بردم که معمولا بچهها برای دوش گرفتن از آنجا استفاده میکردند.
سلام و احوالپرسی که کردیم، پرسیدم کی تشریف آوردهاید به اردوگاه ما؟ گفت: دیشب. فرصت برای سوالهای دیگر نبود، ایشان رفتند در محلی که باید دوش بگیرند و پیراهنشان را در آوردند.
تا چشمم به بدن ایشان افتاد تمام بدنم به لرزه درآمد. آنقدر ایشان را شکنجه کرده بودند که تمام بدنشان کبود و ورم کرده بود.
من شروع کردم به ریختن آب بر روی بدن ایشان و با دست ورمها و زخمهای بدنشان را دست میکشیدم که هم تمیز شود و هم آرام بگیرد و این در حالی بود که حتی یک کلمهی «آخ» از دهان ایشان خارج نشد.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما