قصه شهادت!
دوشنبه, ۰۵ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۳۴
همرزم شهید "علی تاجاحمدی" با بیان خاطرهای به قصه شهادت این شهید گرانقدر میپردازد که از شما دعوت میکنیم این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین مطالعه کنید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید علی تاجاحمدی تبریزی، بیستم آبان ۱۳۴۳ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش جلیل و مادرش فاطمه نام داشت.
این شهید گرانقدر که تا سوم متوسطه درس خواند، به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۶۲ در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به ران و شکم، شهید شد؛ مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
خاطره کریم سرباز همرزم شهید:
با قطار عازم اهواز بودیم، رزمندگان در داخل قطار، شور و حال وصفناپذیری داشتند. پاسدار شهید علی تاجاحمدی، از هنرمندان نقاش، خطاط و فیلمبردار سپاه پاسداران هم، همراه ما بود. او جوانی با تقوا و با خدا بود، بیست و یکم اردیبهشت ماه سال شصت و دو بود، که به خط مقدم جبهه در پاسگاه زید رسیدیم.
او از خوشحالی در پوست خود نمیگُنجید، از مواضع نیروهای خودی کلی فیلم و عکس گرفت. فردای آن روز ساعت شش صبح، بعد از خواندن نماز و دعای ندبه، به سوی خط مقدم حرکت کردیم.
علی مثل همیشه نبود، خیلی نورانی شده بود، بعد از این که از چند موقعیت رزمندگان عکس و فیلم گرفت، ناگهان یک گلولهی خمپاره ۸۲ دشمن میان ما اصابت کرد و ایشان از ناحیهی سینه و سر مجروح شد.
علی با وضعیتی که داشت، فقط فریاد میزد: «یا مهدی! ادرکنی» و یا میگفت: «خداوندا! از سر تقصیرات من بگذر!»
من خودم را با هر زحمتی که بود به نزدیک جاده رساندم، یک آمبولانس از راه رسید و ما را سوار کرد. آمبولانس حرکت کرد؛ اما متأسفانه در بین راه واژگون شد و ما مجدداً در جاده رها شدیم. در همین حال، برادر فصیحیرامندی ـ که فرماندهی گُردان ما بود ـ از راه رسید و ما را به اورژانس رساند. و سرانجام نیز علی بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان به شهادت رسید.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
این شهید گرانقدر که تا سوم متوسطه درس خواند، به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۶۲ در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش به ران و شکم، شهید شد؛ مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
خاطره کریم سرباز همرزم شهید:
با قطار عازم اهواز بودیم، رزمندگان در داخل قطار، شور و حال وصفناپذیری داشتند. پاسدار شهید علی تاجاحمدی، از هنرمندان نقاش، خطاط و فیلمبردار سپاه پاسداران هم، همراه ما بود. او جوانی با تقوا و با خدا بود، بیست و یکم اردیبهشت ماه سال شصت و دو بود، که به خط مقدم جبهه در پاسگاه زید رسیدیم.
او از خوشحالی در پوست خود نمیگُنجید، از مواضع نیروهای خودی کلی فیلم و عکس گرفت. فردای آن روز ساعت شش صبح، بعد از خواندن نماز و دعای ندبه، به سوی خط مقدم حرکت کردیم.
علی مثل همیشه نبود، خیلی نورانی شده بود، بعد از این که از چند موقعیت رزمندگان عکس و فیلم گرفت، ناگهان یک گلولهی خمپاره ۸۲ دشمن میان ما اصابت کرد و ایشان از ناحیهی سینه و سر مجروح شد.
علی با وضعیتی که داشت، فقط فریاد میزد: «یا مهدی! ادرکنی» و یا میگفت: «خداوندا! از سر تقصیرات من بگذر!»
من خودم را با هر زحمتی که بود به نزدیک جاده رساندم، یک آمبولانس از راه رسید و ما را سوار کرد. آمبولانس حرکت کرد؛ اما متأسفانه در بین راه واژگون شد و ما مجدداً در جاده رها شدیم. در همین حال، برادر فصیحیرامندی ـ که فرماندهی گُردان ما بود ـ از راه رسید و ما را به اورژانس رساند. و سرانجام نیز علی بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان به شهادت رسید.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما