عروسی و نماز جماعت
شنبه, ۰۹ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۴۲
سید محمد در مراسم ازدواجش وقت اذان ظهر برای نماز جماعت ایستاد و بقیه مهمانها هم پشت سرش مشغول خواندن نماز شدند در حالی که بعضی از میهمانها تعجب میکردند و میگفتند... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید«سیدمحمد میرکمالی» است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سیدمحمد میرکمالی، یکم دی 1333 در تهران به دنیا آمد و پدرش سیدتقی و مادرش فاطمه نام داشت. وی به دلیل نیاز شدید استانهای محروم به نیروهای انقلابی همراه با خانواده به جهاد کشاورزی ایرانشهر واقع در استان سیستان و بلوچستان میرود و در آنجا مشغول به فعالیتهای سازندگی جهت کمک به مردم محروم این استان میشود. این شهید بزرگوار با اوج گرفتن مبارزات رزمندگان اسلام به جبههها میرود و سرانجام 24 شهریور ماه 1366 در شلمچه، عملیات نصر 5 به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای قزوین است.
مادر شهید سیدمحمد میرکمالی:
مراسم ازدواج سیدمحمد در منزل ما برگزار شد، میهمانهای زیادی هم آمده بودند، مراسم عروسی سادگی خاصی داشت، به طوری که حتی محمد کت و شلوار هم نپوشیده بود. وقتی به او گفتیم چرا کت و شلوار نمیپوشی؟ گفت: یاران من دارند شهید میشوند و من حالا کت و شلوار بپوشم و بگویم داماد هستم.
وقت اذان ظهر برای نماز جماعت ایستاد و بقیه مهمانها هم پشت سرش مشغول خواندن نماز شدند در حالی که بعضی از میهمانها تعجب میکردند و میگفتند: ما عروسی آمدهایم نه نماز جماعت.
فردای مراسم ازدواجش تمام هدیهها و کت و شلوارش را با کمک همسرش به مناطق فقیرنشین بردند و پخش کردند.
او هیچ وقت مرا اذیت نکرد
شب عاشورا بود که ما در منزل خواهرزادهام تهران بودیم، سید محمد با برادرزادهام تماس گرفته و گفته بود که به بچههای ما بگویید که امشب به آنجا بیایند من میخواهم با آنها صحبت کنم.
ما به آنجا رفتیم و او تماس گرفت و دو ساعتی با هم صحبت کردیم. به او گفتم: آنجا چه خبر است؟ گفت: خیلی خوب است، اینجا نقل و نبات پخش میکنند مادر جان در این مدت شما را خیلی اذیت کردم حلالم کنید.
آخر من چه چیزی را باید حلال میکردم؟ او که هیچ وقت مرا اذیت نکرده بود. هر وقت که از مدرسه برمیگشت میگفت: مادر من کنیزتم، خاک زیر پایتم، هر کاری داری بگو من انجام دهم.
حتی تابستانها که در بستنیفروشی کار میکرد دستمزدش را به من میداد و میگفت هر چه دلت میخواهد بگیر. گفتم: خدا پشت و پناهت باشد و فردای همان روز شهید شد.
منبع: کتاب خوشه سرخ(آشنایی با شهدای جهاد کشاورزی استان قزوین)
نظر شما