در خط امام بودن تنها شعار دادن نیست
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۰۵
شهید "سید ناصر سیاهپوش" در وصیتنامهاش آورده است: در خط امام بودن تنها شعار دادن نیست؛ بلکه به تزکیه و عمل احتیاج دارد و اگر مىخواهید در خط امام بمانید، باید ...
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سید ناصر سیاهپوش، هجدهم بهمن ۱۳۳۷ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش سید محمد و مادرش فاطمهبیگم نام داشت.
این شهید گرانقدر که دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود، دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
متن وصیتنامه شهید سید ناصر سیاهپوش:
برادر و خواهرم! من این چنینم. من فرزند همه شما هستم. من برادر کوچک شمایم و من مقلد روح خدایم و بر این اساس است که فرمان امامم را لبیک گفته و عازم جبهه شدم.
...و اما سخنى با شما دارم؛ خواهر و برادرم! به یاد دارم تا قبل از انقلاب، هرگاه از امام حسین(ع) و مظلومیت و شهادتش مىگفتند و هرگاه عاشورا فرا مىرسید و در مجالس از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش و به اسارت رفتن عزیزانش مىخواندند، من با خداى خود مىگفتم که ای کاش در آن زمان بودم و امام حسین(ع) را یارى مىکردم و این را با خداى خویش زمزمه کرده بودم که اگر مىبودم در زمره طرفداران امام حسین(ع) قرار مىگرفتم و دین خدا را یارى مىکردم و مىدانم که تو هم این چنین بارها و بارها بر مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش اشک ریختى و عاشوراهاى متمادى را عزادار بودى و تو نیز بر این عقیده بودى که ای کاش مىبودی و امام حسین(ع) را یارى مىکردی؛ لذا بر همین اساس خداى بر ما منت نهاد و خواسته ما را اجابت کرد.
او از میان فرزندان حسین(ع) براى ما رهبرى فرستاد تا با یارى و رهبری او، دینش را یارى نماییم. آرى! خدا براى ما خمینى -این مرد خدا- را فرستاد تا دیگر بهانهاى نباشد و حال این نداى «هل من ناصرٍ ینصرنى؟» حسین(ع) زمان است که فریاد مىکشد و بر همه یزیدیان زمان شوریده است؛ اوست که با رهبریش ما را به سوى سعادت راهنمایی مىنماید و اوست که دوباره خاطره کربلا را زنده کرده است و حال این من و تو هستیم که انتخابگریم؛ یا باید حسینى بود و براى حاکمیت حق به شهادت رسید و یا چونان حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) پیامرسان کربلا و خون شهدا بود، در غیر این صورت یزیدى خواهیم بود و در راه شیاطین گام برداشتن، مسیری جهنمى است.
آرى! دیگر حق و باطل مشخص است و سردمداران اسلام و کفر آشکار شدهاند؛ لذا باید یک طرف ایستاد و براى نابودى طرف دیگر تلاش کرد و این تو هستى که انتخاب میکنی؛ یا حق و یا باطل! دیگر سکوت جایز نیست و بىتفاوتى خیانتى بس بزرگ خواهد بود؛ پس به پا خیز و بر همه مظاهر شرک و کفر -هم چون رهبرت خمینى- بخروش و در برابر ستمگران تاریخ بگو: «نه»!
اى برادر و خواهرم! من که عازم جبهه نبرد حق علیه باطل هستم، از خدا مىخواهم یاریام نماید تا لیاقتش را هر چه بیشتر کسب نمایم و اگر سعادتى بود و شهادت نصیبم گردید، این را بدانید که تنها از یک چیز ناراحتم. البته با شهادت، انسان به خدا مىرسد.
اما خواهر و برادرم! هرگاه خون یک مقلد روحالله و فرزندان حزبالله بر زمین مىریزد، یکى از قلبهایى که به خمینى عشق مىورزد، از تپیدن باز مىایستد و یکى از یاران امام کم مىشود و من نیز از این ناراحتم؛ بنابراین بزرگترین خواستهام از شما این است که هرگاه خونم بر زمین ریخت و قلبم از تپیدن باز ایستاد، شما باید امام را بیشتر دوست بدارید و جاى خالیام را پُر کنید، تا من مرگ را با خاطرى آسوده در آغوش بگیرم و به استقبال او بشتابم.
خواست دومم از شما این است که در عمل، پیرو امام و روحانیت در خط امام باشید که –انشاء اللّه- هستید. آرى برادر و خواهرم! در خط امام بودن، عمل کردن به دستورات و فرامین امام امت و پشتیبان روحانیت بودن، حمایت عملى کردن از آنان است.
برادر و خواهرم! ادامه دادن راه شهیدان بزرگواری هم چون: شهید مظلوم بهشتى عزیز و رجایى و باهنر مظلوم و شهداى دیگری چون: دستغیب و مدنى و دیگران، حمایت از هم سنگران آنها است. برادر و خواهرم؛ خصوصاً تو برادر و خواهر دانشآموز و دانشجویم! بدان که جامعه به سوى تکامل و الهى شدن در حرکت و در پى به دست آوردن شعور است و روز به روز شعارها جایشان را به شعورها مىدهند.
آرى! باید خود را ساخت که فردا دیر است و براى ساخته شدن باید به مکتب و مدافعان مکتب؛ یعنى روحانیت و حوزه پیوست و در مقابل آنها زانوى ادب بر زمین زد و سالها تلمذ نمود و باید محتواى عقیدتى و سیاسى خود را غنا بخشید که در خط امام بودن تنها شعار دادن نیست؛ بلکه به تزکیه و عمل احتیاج دارد و اگر مىخواهید در خط امام بمانید، باید اخلاق، ایمان، عقیده و بینش سیاسى و مهمتر از همه تقوایتان را بالا برده و همانند امام و در خط امام بمانید.
همچنین از شما خواهشم این است که حتماً و حتماً مطالعه کنید و خصوصاً آرا و افکار استاد شهید مرتضى مطهرى و علامه بزرگوار، مرحوم طباطبایى را چراغ راه خود قرار داده و سیاستتان را با امام همگام نمایید.
سخن دیگرم این است که: برادر و خواهر من! انگیزه من از جبهه رفتن منطبق بر این حدیث بود: «من طلبنى وجدنى... » آرى! من براى طلب خدا به جبهه مىروم. مىروم تا او را بیابم و دوستش بدارم و عاشقش شوم تا شاید عشقم را بپذیرد و آنگاه که او پذیرفت، من به سعادت ابدى دست یافتهام؛ زیرا دیگر این خداست که عاشقم مىشود و خداست که عاشقش را میکشد و خداست که دیه آن کس را که کُشته مىشود، مىپردازد. چه چیز عظیمتر و برتر از این مىتواند باشد؟!
آرى! آنجاست که انسان به خدا نزدیکتر است و آنجاست که خدا را راحتتر مىتوان یافت و امام زمان(عج) آنجاست.
پس از شهادتم، چشمهایم را باز بگذارید تا دشمنان بدانند که تا دَم مرگ از همه آنها بیزار بودم و این نشانه خشمم نسبت به آنهاست.
برادر و خواهر حزباللهیام! براى اینکه سعادتمند شوید باید پیرو ولایتفقیه باشید و بدانید اطاعت از امام، همراهى با نمایندهاش و یارانش مىباشد و بجاست که اینجا از مظلوم شهرمان و نماینده اماممان، آقاى باریکبین نیز یادى نمایم؛ آرى! باید خود را با او هماهنگ کنیم و اطاعت از او، اطاعت از امام است و باید گفت: هر حرکتى بىامام، سکون و هر فریادى بىامام، سکوت و هر نورى بىامام، ظلمت و هر راه و هدفى بىامام، سراب است. باید پیرو بود تا به سعادت رسید.
در آخر دست پدر و مادرم را مىبوسم که مرا اینگونه تربیت کردند و بسوى خدا فرستادند. آرى! آن نمازهاى مادرم بود که مرا اینگونه ساخت و دعاهاى پدر و مادرم بود که مرا چنین عاقبتى خوش آمد؛ بنابراین از آنها مىخواهم گرچه شاید مشکل باشد، ولى در مرگم اشک نریزید؛ چون همیشه آرزو داشتم عاقبت بخیر شوم و چه عاقبتى خوشتر از این که انسان به سوى خدا برود و این را هم مىدانم که هیچ بارى سنگینتر از جنازه فرزند بر دوش پدر نیست و از پدرم مىخواهم تا این بار را تحمل کند و با دعاهاى خیرش مرا به سوى معبودم بفرستد.
...و این آخرین سخنم؛ اگر لیاقت آن را پیدا کردم که بر دستهاى پاک شما مردم -که امام، الهى شدنتان را نوید مىدهد- تشییع شوم، مىخواهم مرا شبانه به خاک بسپارید؛ چون دوست دارم دشمن این را بداند که ما شب شِکَنیم و تاریکى براى ما مفهومى ندارد و بگذارید تا شب را هم از این جغدهاى شوُم بگیریم تا امیدى براى زنده بودن شان نماند.
...و از شما مىخواهم اگر حقى به گردن من دارید -اگر قابل بخشش است- ببخشید وگرنه مىتوانید از خانوادهام مطالبه نمایید. از حضرت آیتالله باریکبین مىخواهم علاوه بر پدرم، وصى من نیز باشند.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
این شهید گرانقدر که دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود، دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
متن وصیتنامه شهید سید ناصر سیاهپوش:
برادر و خواهرم! من این چنینم. من فرزند همه شما هستم. من برادر کوچک شمایم و من مقلد روح خدایم و بر این اساس است که فرمان امامم را لبیک گفته و عازم جبهه شدم.
...و اما سخنى با شما دارم؛ خواهر و برادرم! به یاد دارم تا قبل از انقلاب، هرگاه از امام حسین(ع) و مظلومیت و شهادتش مىگفتند و هرگاه عاشورا فرا مىرسید و در مجالس از کشته شدن امام حسین(ع) و یارانش و به اسارت رفتن عزیزانش مىخواندند، من با خداى خود مىگفتم که ای کاش در آن زمان بودم و امام حسین(ع) را یارى مىکردم و این را با خداى خویش زمزمه کرده بودم که اگر مىبودم در زمره طرفداران امام حسین(ع) قرار مىگرفتم و دین خدا را یارى مىکردم و مىدانم که تو هم این چنین بارها و بارها بر مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش اشک ریختى و عاشوراهاى متمادى را عزادار بودى و تو نیز بر این عقیده بودى که ای کاش مىبودی و امام حسین(ع) را یارى مىکردی؛ لذا بر همین اساس خداى بر ما منت نهاد و خواسته ما را اجابت کرد.
او از میان فرزندان حسین(ع) براى ما رهبرى فرستاد تا با یارى و رهبری او، دینش را یارى نماییم. آرى! خدا براى ما خمینى -این مرد خدا- را فرستاد تا دیگر بهانهاى نباشد و حال این نداى «هل من ناصرٍ ینصرنى؟» حسین(ع) زمان است که فریاد مىکشد و بر همه یزیدیان زمان شوریده است؛ اوست که با رهبریش ما را به سوى سعادت راهنمایی مىنماید و اوست که دوباره خاطره کربلا را زنده کرده است و حال این من و تو هستیم که انتخابگریم؛ یا باید حسینى بود و براى حاکمیت حق به شهادت رسید و یا چونان حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع) پیامرسان کربلا و خون شهدا بود، در غیر این صورت یزیدى خواهیم بود و در راه شیاطین گام برداشتن، مسیری جهنمى است.
آرى! دیگر حق و باطل مشخص است و سردمداران اسلام و کفر آشکار شدهاند؛ لذا باید یک طرف ایستاد و براى نابودى طرف دیگر تلاش کرد و این تو هستى که انتخاب میکنی؛ یا حق و یا باطل! دیگر سکوت جایز نیست و بىتفاوتى خیانتى بس بزرگ خواهد بود؛ پس به پا خیز و بر همه مظاهر شرک و کفر -هم چون رهبرت خمینى- بخروش و در برابر ستمگران تاریخ بگو: «نه»!
اى برادر و خواهرم! من که عازم جبهه نبرد حق علیه باطل هستم، از خدا مىخواهم یاریام نماید تا لیاقتش را هر چه بیشتر کسب نمایم و اگر سعادتى بود و شهادت نصیبم گردید، این را بدانید که تنها از یک چیز ناراحتم. البته با شهادت، انسان به خدا مىرسد.
اما خواهر و برادرم! هرگاه خون یک مقلد روحالله و فرزندان حزبالله بر زمین مىریزد، یکى از قلبهایى که به خمینى عشق مىورزد، از تپیدن باز مىایستد و یکى از یاران امام کم مىشود و من نیز از این ناراحتم؛ بنابراین بزرگترین خواستهام از شما این است که هرگاه خونم بر زمین ریخت و قلبم از تپیدن باز ایستاد، شما باید امام را بیشتر دوست بدارید و جاى خالیام را پُر کنید، تا من مرگ را با خاطرى آسوده در آغوش بگیرم و به استقبال او بشتابم.
خواست دومم از شما این است که در عمل، پیرو امام و روحانیت در خط امام باشید که –انشاء اللّه- هستید. آرى برادر و خواهرم! در خط امام بودن، عمل کردن به دستورات و فرامین امام امت و پشتیبان روحانیت بودن، حمایت عملى کردن از آنان است.
برادر و خواهرم! ادامه دادن راه شهیدان بزرگواری هم چون: شهید مظلوم بهشتى عزیز و رجایى و باهنر مظلوم و شهداى دیگری چون: دستغیب و مدنى و دیگران، حمایت از هم سنگران آنها است. برادر و خواهرم؛ خصوصاً تو برادر و خواهر دانشآموز و دانشجویم! بدان که جامعه به سوى تکامل و الهى شدن در حرکت و در پى به دست آوردن شعور است و روز به روز شعارها جایشان را به شعورها مىدهند.
آرى! باید خود را ساخت که فردا دیر است و براى ساخته شدن باید به مکتب و مدافعان مکتب؛ یعنى روحانیت و حوزه پیوست و در مقابل آنها زانوى ادب بر زمین زد و سالها تلمذ نمود و باید محتواى عقیدتى و سیاسى خود را غنا بخشید که در خط امام بودن تنها شعار دادن نیست؛ بلکه به تزکیه و عمل احتیاج دارد و اگر مىخواهید در خط امام بمانید، باید اخلاق، ایمان، عقیده و بینش سیاسى و مهمتر از همه تقوایتان را بالا برده و همانند امام و در خط امام بمانید.
همچنین از شما خواهشم این است که حتماً و حتماً مطالعه کنید و خصوصاً آرا و افکار استاد شهید مرتضى مطهرى و علامه بزرگوار، مرحوم طباطبایى را چراغ راه خود قرار داده و سیاستتان را با امام همگام نمایید.
سخن دیگرم این است که: برادر و خواهر من! انگیزه من از جبهه رفتن منطبق بر این حدیث بود: «من طلبنى وجدنى... » آرى! من براى طلب خدا به جبهه مىروم. مىروم تا او را بیابم و دوستش بدارم و عاشقش شوم تا شاید عشقم را بپذیرد و آنگاه که او پذیرفت، من به سعادت ابدى دست یافتهام؛ زیرا دیگر این خداست که عاشقم مىشود و خداست که عاشقش را میکشد و خداست که دیه آن کس را که کُشته مىشود، مىپردازد. چه چیز عظیمتر و برتر از این مىتواند باشد؟!
آرى! آنجاست که انسان به خدا نزدیکتر است و آنجاست که خدا را راحتتر مىتوان یافت و امام زمان(عج) آنجاست.
پس از شهادتم، چشمهایم را باز بگذارید تا دشمنان بدانند که تا دَم مرگ از همه آنها بیزار بودم و این نشانه خشمم نسبت به آنهاست.
برادر و خواهر حزباللهیام! براى اینکه سعادتمند شوید باید پیرو ولایتفقیه باشید و بدانید اطاعت از امام، همراهى با نمایندهاش و یارانش مىباشد و بجاست که اینجا از مظلوم شهرمان و نماینده اماممان، آقاى باریکبین نیز یادى نمایم؛ آرى! باید خود را با او هماهنگ کنیم و اطاعت از او، اطاعت از امام است و باید گفت: هر حرکتى بىامام، سکون و هر فریادى بىامام، سکوت و هر نورى بىامام، ظلمت و هر راه و هدفى بىامام، سراب است. باید پیرو بود تا به سعادت رسید.
در آخر دست پدر و مادرم را مىبوسم که مرا اینگونه تربیت کردند و بسوى خدا فرستادند. آرى! آن نمازهاى مادرم بود که مرا اینگونه ساخت و دعاهاى پدر و مادرم بود که مرا چنین عاقبتى خوش آمد؛ بنابراین از آنها مىخواهم گرچه شاید مشکل باشد، ولى در مرگم اشک نریزید؛ چون همیشه آرزو داشتم عاقبت بخیر شوم و چه عاقبتى خوشتر از این که انسان به سوى خدا برود و این را هم مىدانم که هیچ بارى سنگینتر از جنازه فرزند بر دوش پدر نیست و از پدرم مىخواهم تا این بار را تحمل کند و با دعاهاى خیرش مرا به سوى معبودم بفرستد.
...و این آخرین سخنم؛ اگر لیاقت آن را پیدا کردم که بر دستهاى پاک شما مردم -که امام، الهى شدنتان را نوید مىدهد- تشییع شوم، مىخواهم مرا شبانه به خاک بسپارید؛ چون دوست دارم دشمن این را بداند که ما شب شِکَنیم و تاریکى براى ما مفهومى ندارد و بگذارید تا شب را هم از این جغدهاى شوُم بگیریم تا امیدى براى زنده بودن شان نماند.
...و از شما مىخواهم اگر حقى به گردن من دارید -اگر قابل بخشش است- ببخشید وگرنه مىتوانید از خانوادهام مطالبه نمایید. از حضرت آیتالله باریکبین مىخواهم علاوه بر پدرم، وصى من نیز باشند.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما