سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی به بیابان خشک پناه برده بود و در دل شب، آن چنان غرق در مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند بود که به اطراف خود توجهی نداشت. من به خودم اجازه ندادم که... ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

گریستن در سحرگاهان!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین،شهید عباس بابایی، چهارم آذر ۱۳۲۹ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش اسماعیل و مادرش فاطمه نام داشت، تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند، سرلشکر خلبان بود، سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. این شهید بزرگوار پانزدهم مرداد ۱۳۶۶ با سمت فرمانده اطلاعات ـ عملیات در سردشت توسط نیروهای عراقی هنگام پرواز بر اثر اصابت گلوله ضدهوایی به گردن، سینه و دست شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

گریستن در سحرگاهان!

سرهنگ خلیل صراف همرزم شهید عباس بابایی:
بنده به عنوان مسئول حفاظت قرارگاه رعد به سربازان نگهبان دستور داده بودم تا شب‌ها پس از خاموشی برای ورود و خروج به قرارگاه ایست شبانه بدهند.
یکی از شب‌ها نگهبان پاس دو، که نوبت پاسداریش از ساعت دو الی چهار صبح بود، سراسیمه مرا از خواب بیدار کرد و گفت: در ضلع جنوبی قرارگاه شخصی هست که فکر می‌کنم برایش مشکلی پیش آمده. پرسیدم: مگر چه کار می‌کند؟ گفت: او خودش را روی خاک‌ها انداخته و نشسته گریه می‌کند.
 من بی‌درنگ لباس پوشیدم و همراه سرباز به طرف محلی که او نشان می‌داد رفتیم. به او گفتم که تو همین جا بمان. سپس آهسته به طرف صدا نزدیک شدم. صدا به نظرم آشنا آمد. نزدیکتر که رفتم او را شناختم. تیمسار بابایی فرمانده قرارگاه بود.
او به بیابان خشک پناه برده بود و در دل شب، آن چنان غرق در مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند بود که به اطراف خود توجهی نداشت. من به خودم اجازه ندادم که خلوت او را برهم بزنم. از همانجا برگشتم و به سرباز نگهبان گفتم: ایشان را می شناسم. با او کاری نداشته باش و این موضوع را هم برای کسی بازگو نکن.

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی خط سرخ

مادر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده