نوید شاهد - «رزمندگانی که با حجت بودند همه مایحتاج آنها در سنگرشان فراهم بود. وقتی می‌پرسیدیم: حجت! اینها را از کجا آوردی؟ می‌گفت شما خواب بودید. من رفتم از سنگرهای دشمن، همه وسایل مورد نیاز را جمع کردم و آوردم». ادامه این خاطره را از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
تامین نیازهای رزمندگان از سنگر عراقی‌ها!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد، ششم اسفند ۱۳۳۹ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش عزت‌الله و مادرش ثریاخانم نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳ با سمت فرمانده ‌گروهان در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

تامین نیازهای رزمندگان از سنگر عراقی‌ها!

علی قلی‌پور از همرزمان شهید حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد نقل می‌کند:
زمان عملیات و هنگام تقسیم منطقه عملیاتی، حجت می‌آمد و می‌گفت: سخت‌ترین منطقه را به من بدهید. می‌گفتیم: برای چی؟ می‌گفت: چون هر چه سخت‌تر باشد من بهتر می‌توانم کار انجام بدهم.

معبرهای سخت را می‌دادند به حجت. کاملا هم موفق بود. زودتر از همه از معبر می‌گذشت و به منطقه مورد نظر می‌رسید. وقتی که عملیات تمام می‌شد و زمان پدافند کردن می‌رسید، بچه‌ها همه خسته بودند، داشتند استراحت می‌کردند و نیاز به غذا داشتند، یکدفعه می‌دیدیم حجت نیست.

او هم که در عملیات، همپای بچه‌ها تلاش می‌کرد و قائدتا باید خسته شده و استراحت کند، می‌رفت در سنگرهای عراقی دنبال غذا برای دسته‌اش می‌گشت یا بعد از عملیات که بچه‌ها نیاز به جان‌ پناه داشتند، می‌رفت. برای جان‌پناه بچه‌ها و هیچ کس هم متوجه نمی‌شد.

بعد از مدتی اکثر بچه‌های دسته‌اش، اخلاقش را فهمیده بودند. همین که می‌دیدند حرکت کرده، دو، سه نفر دنبالش می‌رفتند. یعنی شهید هیچگاه به بچه‌ها نمی‌گفت این کار را انجام دهید، خودشان فهمیده بودند که باید چه کار کنند. بعد از چند وقت دیگر سنگرشان رو به راه و از آتش دشمن نیز درامان بود.

رزمندگانی که با حجت بودند کلیه مایحتاج، از جمله غذا، پتو و چیزهای دیگر در سنگرشان داشتند. می‌پرسیدیم: حجت! اینها را از کجا آوردی؟ می‌گفت شما خواب بودید. من رفتم از سنگرهای دشمن، همه این وسایل را جمع کردم و آوردم. البته وسایلی که آنها نیاز ندارند!

منبع: کتاب بی‌قرار(خاطره‌هایی از سردار شهید حجت‌الله صنعتکار)

مادر شهید


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده