خاطرات/ خمیر دندان ضد پشه
پنجشنبه, ۱۳ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۱۷
نوید شاهد - «یک شب نشسته بودیم بچهها در سنگر کِرِم خواستند و من یک خمیر دندان را برداشته و در دستان آنها خالی کردم و آنها هم خمیر دندان را به سر و صورتشان مالیدند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد 1344 است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال 68 وارد کار نویسندگی شده و بیش از 28 سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
خمیر دندان ضد پشه
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند:
در هورالهویزه هیچ کس از دست خرطومهای فولادی پشهها در امان نبود. روی اکاسیفهای سبک و شناور، موقع نماز همه با هم هجوم میآوردند، ناگهان وسط نماز مجبور میشدی یک پایت را با عجله بلند کنی و بخارانی ودر این حالت تعادلت به هم میخورد و نزدیک بود که داخل آب نیفتی.
یک شب نشسته بودیم بچهها در سنگر کِرِم خواستند و من یک خمیر دندان را برداشته و در دستان آنها خالی کردم و آنها هم خمیر دندان را به سر و صورتشان مالیدند و یکی پرسید که این کرم چرا بوی خمیر دندان میدهد، گفتم این کرم به تازگی ساخته شده است.
لحظاتی بعد نه تنها پشهها فراری نشدند بلکه با اشتیاق بیشتری هجوم آوردند و همه پی بردند که کلاه سرشان گذاشتهام و کلی برایم نقشههای جورواجور میریختند.
بیوفایی
وقتی که انسان از دوست ضربه میخورد تحملش سنگین میشود. هزار سنگ دشمن مردانه تحمل میشود ولی یک سنگ دوست تمام وجود انسان را آتش میزند.
چقدر بیوفاها که امام مهربان ما را در جنگ هشت ساله تنها گذاشتند. دل امام را شکستند مسلمانی که نماز میخواند و رنگ جبهه را ندیده است به چه درد میخورد؟
خدایا آنهایی را که آنقدر نشستند تا اینکه امام ما شرمنده شد همه آنها را با کوفیان محشور فرما. خدایا در این آخرین دقایق جنگ یاد شهیدان ما را همیشه زنده نگهدار و خبری از دو دوست خوبم ایرج شعبانی و جلیل عطایی برای ما برسان که گمنام راه تو هستند.
منبع: کتاب نگارستان(برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما