«بابا وقتی من را دید، تازه فهمید که مجروح شدم! بعد از احوالپرسی کردن گفت: پسرم مجروح شدی! و بعد به شوخی گفت: من دیدم چند روزی سر سفره نیستی! پس جبهه رفته بودی؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "مهدی شالباف" است که تقدیم حضورتان می‌شود.

خاطرات / از خنده روده بُر شدیم!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید مهدی شالباف، هفتم بهمن ۱۳۴۱ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی، میوه و تره‌بار فروش بود و مادرش اقدس نام داشت و تا پایان دوره متوسطه درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، هفتم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ با سمت فرمانده گردان امام‌رضا (ع) در جزیره مجنون عراق و در عملیات خیبر به شهادت رسید، پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش ابوالقاسم نیز به شهادت رسیده است.

از خنده روده بر شدیم!

فرج‌الله فصیحی‌رامندی همرزم شهید مهدی شالباف روایت می‌کند: یک روز در لشکر 17 علی‌بن‌ابیطالب(ع) دور هم جمع بودیم و هر کدام از بچه‌ها خاطرات یا مطلبی را نقل می‌کرد. مهدی شالباف هم مطلبی بیان کرد که همه بچه‌ها از خنده روده‌بر شدند.

او گفت خانه ما اینقدر شلوغه که اگر یک سال هم کسی نباشه معلوم نمیشه! او می‌گفت: من بعد از اینکه مجروح شدم و چند وقتی در بیمارستان بستری بودم، برادرانم به بابا مجروحیت من را نگفته بودند که من در جبهه مجروح شده‌ام!

خلاصه وقتی رفتم خانه و داداش‌ها و بقیه اعضای خانواده دور هم جمع شدیم، منو خیلی تحویل گرفتند و خوشحال شدند. آن لحظه بابا من را دید و فهمید که مجروح شدم! بعد از خوش و بش و احوالپرسی کردن گفت: پسرم مجروح شدی! و بعد به شوخی گفت: من دیدم چند روزی سر سفره نیستی! پس جبهه رفته بودی؟

منبع: کتاب از میمک تا مجنون (زندگی‌نامه سردار شهید مهدی شالباف)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده