سالهاست که یک قاب عکس، بابایِ من است
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، 9 ماهه بوده که پدرش به شهادت رسیده، تنها فرزند خانواده و یادگار شهید علیاکبر ایوزخانی است، شهیدی که با وجود داشتن نوزادی برای بزرگتر شدن آن صبر نکرده و دفاع از اسلام را مقدم بر تعلقات دنیوی دانسته است.
اکنون همین نوزاد قد کشیده و در مسیری گام برمیدارد که دیروز پدرش همان مسیر را طی کرده است. هر چند نبود پدر او را هرازگاهی دلتنگ میکند ولی قاب عکساش تنها چیزی است که او را آرام میکند و ارادهاش را در ادامه دادن راه پدر مصممتر کرده است.
علیاصغر ایوزخانی که چیزی از چهره پدر را به یاد نمیآورد و مهرش را تجربه نکرده ولی از میان خاطرات و روایات مادر و بستگانش، پدر و هدفش را خوب شناخته که در ادامه، مصاحبه خبرنگار نوید شاهد استان قزوین با این فرزند شهید را بخوانید.
در ابتدا از پدر برایمان بگویید، نحوه شهادت ایشان چگونه بوده است؟
پدرم شهید علیاکبر ایوزخانی، هفتم آبان ماه سال 1341 در کوهین از توابع شهرستان قزوین به دنیا آمده است. از شش فرزند، ایشان چهارمین فرزند خانواده بوده، پدرش کرمعلی(کشاورز) و مادرش طلا خانم (خانهدار) بوده و همیشه کمک حال خانوادهاش بوده است. پدرم از سال ۱۳۵۵ در شرکت ایران دوچرخ مشغول به کار میشود و در سال ۱۳۵۸ با مادرم ازدواج میکند که حاصل آن یک پسر که بنده هستم، است. در سال ۱۳۵۹ برای انجام خدمت سربازی از سوی ارتش به جبهههای نبرد حق علیه باطل رهسپار میشود و سرانجام چهاردهم تیرماه سال ۱۳۶۱ در نبرد با دشمنان به شهادت میرسد و پیکر پاکش در زادگاهش به خاک سپرده میشود.
از ویژگیها و خصوصیات اخلاقی پدر برایمان بازگو کنید.
در زمان شهادت پدرم، بنده 9 ماهه بودم به همین دلیل خاطرهای از ایشان ندارم، ولی خانواده و بستگانم از پدر برایم تعریف کردند که ایشان همیشه حامی مظلومان بوده، به افراد مسن کمک میکرده، بسیار خانواده دوست بوده و با همسرش در همین مدت کوتاه زندگی مشترک بسیار مهربان بوده، به طوری که مادرم هنوز از مهربانیهایش برایم تعریف میکند.
از رفتن پدر به جبهه پشیمان هستید؟
خیر. خیلی هم خوشحال هستم که ایشان برای دفاع از وطن و دین اسلام به نبرد دشمنان رفته و در مقابل آنها ایستادگی کرده و سرانجام نیز لباس شهادت را بر تن کرده است. اگر من هم به جای ایشان بودم همین راه را انتخاب میکردم و اکنون هم خیلی افتخار میکنم که فرزند شهید هستم.
چقدر پدرتان را در زندگی حس میکنید؟
پدر ستون زندگی و حامی فرزندان است ولی من با وجود ندیدن پدرم، وقتی به قاب عکساش که سالهاست پدرم بوده، نگاه میکنم احساس غرور میکنم و همیشه با همین نگاه وجودش را حس کرده و یادش گرمابخش زندگیام بوده است.
در طول زندگی خود کجا بیشتر از همه، جای خالی پدر را احساس کردید؟
من با وجود مادر فداکاری که دارم و همیشه مدیونش بوده و هستم، احساس کمبود پدر را در زندگیام احساس نکردم. هیچ وقت محبتهایش را فراموش نمیکنم و نخواهم توانست زحماتش را جبران کنم ولی سعی خود را میکنم.
روز پدر که میشود چه حسی نسبت به پدر شهیدتان دارید؟
هر فرزندی دوست دارد در روز پدر حداقل زحمات پدرش را جبران کند و با آغوش گرفتن پدرش از گرمای وجودش بهره ببرد ولی من از این نعمت بیبهره بودهام و دوست داشتم برای لحظهای این حس را در زندگی تجربه کنم.
اگر امروز بخواهید به مناسبت روز پدر هدیهای به او بدهید، چه چیزی خواهید داد؟
بهترین هدیهای که امروز میتوانم به پدرم بدهم، ادامه دادن راهش و تربیت فرزندان صالح است و احترام به مادرم که در این مدت 41 سال همیشه جای خالی پدرم را برایم پر کرده است.
به نظر شما فرزندان شهدا از جمله خودتان چه وظیفهای در قبال شهیدان بر عهده دارند؟
وظیفه ما پاسداشت خون شهدا و ادامه دادن راه آنها است و به تاسی از سیره آنها رعایت حقالناس را همیشه در زندگی مدنظر داشته باشیم و با عمل به دستورات دینی و توصیههای اهلبیت(ع) یاریرسان مستضعفان باشیم.
به نظر شما زندگی به عنوان فرزند شهید چه تفاوتی با دیگران داشته و دارد؟
افتخاری برای بنده است که فرزند شهید هستم و این عنوان کمی نیست و جایگاه بسیار بالایی نسبت به دیگر افراد جامعه دارد در صورتی که از این جایگاه سوءاستفاده نکرده و پا روی آرمانهای شهدا نگذاریم.
در حال حاضر مشغول به چه کار هستید؟
به عنوان کارشناس تعاون در اداره اشتغال بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین مشغول به کار هستم.
سخن پایانی
به فرزندان شهدا به عنوان برادر کوچک میگویم که به عهدی که با پدرانتان بستید پایبند باشید و از آرمانهای آنها دوری نکنید به امید فرج مولایمان امام زمان(عج).
گفتمش: عزم دیار یار داری گفت: آری/ گفتمش: با درد هجرش سازگاری؟ گفت: آری/ گفتمش: بایارچونی؟ گفت: بایادش بسازم/ گفتمش: بروصل او امیدواری ؟ گفت: آری/ گفتم از عهدی که بستی آگه هستی ؟گفت: هستم/گفتمش: بر عهدت اکنون استواری ؟ گفت: آری
* گفتوگو از: زهرا محبی