«شدت شلیک گلوله‌ها و مقابله به مثل آن‌ها به حدی بود که گردان ما زمین گیر شد. در همین لحظات به دنبال نیرویی می‌گشتم، تا تعدادی از بچه‌ها را جمع کرده، برای شکستن خط جلو بروند و معبر را برای عبور سایر بچه‌ها آماده کنند، که چشمم به مجیدآقا افتاد ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

شهید «نبیل» تکبیرگویان به سمت دشمن رفت
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید جانباز مجید نبیل در بهمن ماه سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد، اما برای اینکه چند ماهی از درس و مدرسه عقب نماند، زمان تولدش در شناسنامه شهریور ماه همان ثبت شده است. وی در دهم آبان ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات محرم در منطقه عملیاتی عین‌خوش با اصابت تیر و قطع نخاع به افتخار جانبازی ۷۰ درصد نایل آمد و پس از ۳۱ سال صبر، استقامت و عمری مجاهدت علمی و مدیریتی روز چهارم آذر ماه سال ۹۲ در بیمارستان شهید مدرس تهران دعوت حق را لبیک گفت و پیکر مطهرش در گلزار شهدای قزوین به خاک سپرده شد.

این شهید بزرگوار سال‌ها خادم خانواده‌های جانبازان و ایثارگران بود و به عنوان مدیرکل بنیاد جانبازان استان قزوین و مدیرکل بودجه و تشکیلات بنیاد جانبازان کشور فعالیت می‌کرد.

شهید «نبیل» تکبیرگویان به سمت دشمن رفت

عبدالله عراقی یکی از دوستان شهید جانباز "مجید نبیل" روایت می‌کند: شب عملیات، باران شدیدی بارید؛ طوری که قرار شد عملیات متوقف شود. من اصرار کردم و گفتم:، چون دشمن هم تصور نمی‌کند که ما در این شرایط آب و هوایی عملیات کنیم، می‌توانیم با انجام عملیات، آن‌ها را غافلگیر کنیم!

نظرمن پذیرفته شد و علی‌رغم بارش باران شدید و اینکه همه بچه‌ها لباس‌ها و بدن‌شان خیس شده بود، گروهان مجید نبیل عملیات را آغاز کرد و به سمت تپه ۴۰۰ حرکت کردند. در حالی که دشمن اصلا فکر نمی‌کرد در آن وضعیت جوی ما عملیاتی انجام دهیم؛ زمانی پای کار رسیدیم که عراقی‌ها یا در خواب ناز و یا مشغول کار‌های شخصی‌شان بودند.

بچه‌ها در حال عبور بودند، که یکی از رزمندگان روی مین منوری- که آنجا کار گذاشته بودند- رفت و دشمن متوجه ما شد. درگیری آغاز شد و عراقی‌ها شروع به تیراندازی به طرف بچه‌های ما کردند؛ به خصوص با دوشکا که مستقیم بچه‌ها را هدف قرار می‌دادند.

شدت شلیک گلوله‌ها و مقابله به مثل آن‌ها به حدی بود که گردان ما زمین گیر شد. در همین لحظات به دنبال نیرویی می‌گشتم، تا تعدادی از بچه‌ها را جمع کرده، برای شکستن خط جلو بروند و معبر را برای عبور سایر بچه‌ها آماده کنند، که چشمم به مجیدآقا افتاد. به ایشان گفتم: چند تا نیروی داوطلب بردار و برو جلو! شهید نبیل هم بلافاصله چند تا از بچه‌ها را بسیج کرد و تکبیرگویان به سمت دشمن رفتند.

منبع: کتاب نبیل (یادنامه اسوه صبر و استقامت سردار شهید جانباز مجید نبیل)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده