اسرای بعثی و خبر از یک پیروزی بزرگ!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، اسدالله رحمنی روایت میکند: هوا تقریباً روشن شده بود و نور خورشید در فضای آمیخته با دود باروت و آتش آن، فروغ و روشنایی را نداشت. دستگاههای بیسیم فرماندهی که مکالمات واحدهای دیگری را پخش میکرد به یکدیگر خبر پیروزی و پیشروی نیروهای ایرانی را میدادند و تقریباً در آن همه اضطراب و آتش و خون همه به نوعی خوشحال بودند. گویا حمله موفقیتآمیز بود و در بیسیمها خبر فتح خاکریزهای دشمن به عقبنشینی متجاوزان شنیده میشد.
ساعت تقریباً هشت صبح یک ماشین سیما در حالی که چراغهایش روشن بود به سرعت به طرف سایت آمد و وقتی رسید. دیدیم فرماندهی گروهان ماست که دو نفر سرباز عراقی را با خود آورده یکی جوانی چاق بود که از پای راست مجروح شده و نفر دوم جوانی بود که سرش را با پارچهای بسته بود و سرش طاس بود.
بلافاصله آن دو را تحویل واحد رکن دو ارتش دادند که از آنها اطلاعات لازم را بپرسند. چند دقیقه بود که یک اتوبوس که تماماً با گل و خاک استتار شده بود از راه رسید در حالی که مملو از اسرای جنگی بود.
آنچه جالب و عجیب بود اینکه تمام اسرا از بالاتنه لخت بودند هیچکدام جز شلوار چیزی به تن نداشتند و حتی بعضی از آنها فقط یک شورت داشتند. آوردن چهل و سه نفر اسیر موجب شادی همه شد و خبر از یک پیروزی بزرگ میداد.
مسئولیت من بهعنوان درجهدار و واحد دژبانی این بود که به همراه سرگروهبان استوار میرزایی، افراد اسیر را از افراد جنگهای نامنظم تحویل بگیرم و آنها را پس از بازجویی مجدد بدنی و گرفتن هر گونه وسایل تیز آتشزا، اشیاء قیمتی اعم از ساعت و دستبند انگشتر و نیز باز کردن فانسقههای سبز رنگ آنها که در میان سربازان ایرانی طالب بسیار داشت افراد را شمارش میکردیم و از آنها نام واحد و درجه و محل اسارت او میپرسیدیم و من تند آنها را مینوشتم.
منبع: کتاب خاکریز جلد سوم (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)