در گفتگو با جانباز 70 درصد محمد صالحی مطرح شد؛
پنجشنبه, ۳۱ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۱۳:۴۶
«منطقه فاو از اهمیت بسزایی برای بعثی‌ها برخوردار بود، لذا موانع زیادی را ایجاد کرده بودند تا ایرانی‌ها نتوانند آن را تصرف کنند، ولی رزمندگان با انجام عملیات والفجر هشت که وحشتناک و بسیار سنگین بود، توانستند فاو را تصرف کرده و با توکل به خداوند و تاسی از فرهنگ ایثار و شهادت، نشدنی‌ها را ممکن کنند ...» آنچه می‌خوانید ناگفته‌های جانباز 70 درصد محمد صالحی از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو است که تقدیم حضورتان می‌شود.

ناگفته‌های از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز 70 درصد محمد صالحی، 42 سالی است که یادگاری جبهه را با همه سختی‌ها و مشکلاتش به همراه دارد، دیروز با آغاز جنگ تحمیلی احساس وظیفه کرده و از سوی بسیج سپاه به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام می‌شود تا از خاک و امنیت مردم کشورش و همچنین ارزشهای دین اسلام دفاع کند.

سال ها از آن روز می‌گذرد و اکنون وی با مدرک فوق لیسانس مشغول وکالت است و همانند گذشته در گره‌گشای مشکلات مردم کشورش تلاش می‌کند. بزرگداشت هفته دفاع مقدس بهانه‌ای شد تا سراغ ایشان برویم تا طی گفتگو با نوید شاهد استان قزوین گوشه‌ای از خاطراتش را برایمان بازگو کند. با ما همراه باشید:

- نوید شاهد قزوین: خودتان را معرفی کنید.
- صالحی: محمد صالحی و طبق شناسنامه متولد سوم شهریور ماه سال 1345 - روستای خوزنین از توابع بوئین‌زهرا هستم ولی بیش از 18 ماه از شناسنامه‌ام کوچکترم. شش خواهر و چهار برادر در خانواده بودیم که خودم فرزند چهارم و دومین پسر خانواده‌ام. تا پنجم ابتدایی در روستا تحصیلاتم را ادامه داده و سپس ترک تحصیل کرده به کارهای کشاورزی و کارگری مشغول شدم تا کمک حال پدرم در تامین مخارج زندگی باشم. البته در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل سال 62 ادامه تحصیل دادم ولی چون مدام از یک منطقه به منطقه دیگر جا به جا می‌شدیم نتوانستم امتحان بدم و مدرک بگیرم. بعد از مجروح شدنم مجدد ادامه تحصیل داده و موفق به کسب مدارک لیسانس در رشته حقوق و فوق لیسانس در رشته جزا و جرم‌شناسی شدم و اکنون ضمن فعالیت در رشته‌های ورزشی مختلف، دفتر وکالت دارم و مشغول به فعالیت هستم.

ناگفته‌های از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو

- نوید شاهد قزوین: اولین روزی که متوجه شدید جنگ شده کجا بودید و از کجا فهمیدید که عراق حمله کرده است؟
- صالحی: اولین روزی که متوجه شدم عراق به ایران حمله کرده است. من مدرسه بودم و از آنجایی که اخبار جنگ را رادیو می‌گفت و همه می‌شنیدند، من هم از این طریق متوجه جنگ نیروهای بعث عراق علیه ایران شدم.

- نوید شاهد قزوین: چه شد به جبهه رفتید. چه سالی و از کجا به جبهه اعزام شدید؟
- صالحی: برای دفاع از خاک و امنیت مردم کشورم و همچنین ارزشهای دین اسلام به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل رفتم. بنده طبق شناسنامه 16 ساله بودم که سال ۶۱ به صورت داوطلب از سوی بسیج به جبهه اعزام شدم. ابتدا به سپاه قزوین رفتم ثبت‌نام کردم و آموزش‌های نظامی را در قزوین و تهران پادگان بیست و یک حمزه که قبلاً گارد شاهنشاهی می‌گفتند، گذراندم. سپس بعد از ساماندهی نیروها در تهران ما را به کردستان فرستادند که تقریبا سه ماه و نیم شد.

- نوید شاهد قزوین: اولین باری که می‌خواستید به جبهه اعزام شوید خاطرتان هست؟ کسی شما را بدرقه کرد؟ از آن روز برایمان بگوئید.
- صالحی: بله. از منزل مادرم و همسایه‌ها که می آمدند. ما را بدرقه کردند. که همراه من پسر عمویم ولی‌الله صالحی و همچنین پسر عمه مادرم و دوست هم محلی‌ام محمدباقر جهانبخش به همراه دو تن دیگر حسن غلامی و میرزای یوسفی به سوی جبهه‌ها بدرقه شدیم.
ناگفته‌های از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو
- نوید شاهد قزوین: از عملیات والفجر 8 که مجروح شدید برایمان بگوئید. مسئولیتی هم در این عملیات داشتید؟
- صالحی: بعد از عملیات بدر که در جبهه‌ها انجام شد به خانه برگشتم و سپس برای عملیات والفجر هشت به جبهه رفتم. بیست روزی به عید سال ۶۵ مانده بود که عملیات شروع شد. قبل از عملیات در پادگان پایگاه انرژی اتمی آموزش‌هایی مانند رزم شبانه و عبور از کانال‌هایی با 4-5 متر عرض و 2-3 متر عمق را گذراندیم تا آماده شویم. من فرمانده دسته بودم. در سنگر فرماندهی ما را توجیه کردند که نیروهای شما باید کجا را بگیرد و چه کار کند. این سنگر بین آبادان و دارخوین بود که بعد از توجیه شدن، پیاده به آبادان رفتیم.
در خانه‌هایی که خالی شده بود شب را گذراندیم و سپس ماشین‌های کمپرسی آمدند که یادم است باران هم گرفته و زمین باتلاق شده بود و ماشین‌ها در این شرایط سخت ما را از آبادان به اروندکنار بردند.

- نوید شاهد قزوین: اروندکنار کجا بود و عملیات والفجر هشت چه زمانی آغاز شد و با انجام این عملیات کجا را فتح کردید؟
- صالحی: اروندکنار تقریبا چند کیلومتر بعد از آبادان به طرف ماهشهر است. خانه‌هایی بود که گفتند در آنها اسکان پیدا کنید تا باران قطع شود، بعد از آن تا منطقه اروندرود رفتیم و عملیات را شروع کنیم. ساعت ده شب بود که گفتند عملیات شروع شد که یکدفعه توپ خانه‌ها شروع به صدا در آوردن و غرش و کوبیدن مواضع دشمن کرد.
غواص‌ها در رودخانه خروشان اروندکنار که شصت - هفتاد کیلومتر سرعت دارد، توانسته بودند موانع‌های سنگینی را به زحمت تا بندر فاو بردارند. بندر فاو یک منطقه سوق الجیشی با اهمیت و شاهرگ عراق بود و همه نفت از آنجا صادر می‌شد. حتی صدام حسین گفته بود اگر ایرانی‌ها بتوانند فاو را بگیرند من خودم کلید بصره را به آنها میدم، لذا از اهمیت بسزایی برخوردار بود.
ایرانی‌ها چند سالی بود تلاش می‌کردند که فاو را بگیرند ولی موفق نمی‌شدند و تا خود بصره می‌رفتند ولی موفق نمی‌شدند و برمی‌گشتند. ولی رزمندگان با انجام عملیات والفجر هشت که وحشتناک و بسیار سنگین بود توانستند فاو را تصرف کرده و وارد خاک عراق شوند و با توکل به خداوند و تاسی از فرهنگ ایثار و شهادت، نشدنی‌ها را ممکن کنند.
ناگفته‌های از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو
- نوید شاهد قزوین: قرار بود شما به همراه نیروها در عملیات والفجر هشت چه اقداماتی انجام دهید؟
- صالحی: در عملیات قرار بود پایگاهی از دست دشمنان بگیریم. در این عملیات ضد هوایی‌ها، کامیون‌ها و ماشین‌های جنگی در تصرف رزمندگان بود. به قدری آتش بود که خیلی آزاردهنده بود به نحوی که وقتی وارد جزیره شدیم هواپیماهای دشمنان بمب‌ها را کنار نیروهای ما ریختند که خداراشکر چون کنار رودخانه بودیم بمب‌ها به گل نشسته و زیر خاک رفتند و اثر نکردند، لذا هیچ نیرویی شهید نشد.
سپس کمی که جلوتر رفتیم دیدیم که تعداد زیادی از عراقی‌ها در عملیات شب گذشته که نیروهای ایرانی به آنها حمله کرده بودند، کشته شدند و بر روی زمین هستند. در ادامه مسیر کانالی بود که گفتند داخلش برویم. که نیروهای بعث عراق آمدند و آنجا را شناسایی کردند که فرمانده گردان بلافاصله دستور جابه‌جایی نیروها را داد و آنجا را ترک کردند. بعد از مدتی عراقی‌ها آمدند و همان کانال را زیر بمباران قرار دادند اگر نیروها جابه‌جا نمی‌شدند همه آنها شهید شده بودند که با تدبیر فرمانده این اتفاق نیفتاد.

- نوید شاهد قزوین: آیا مجدد به مسیرتان ادامه دادید؟ در کجا مجروح شدید؟
- صالحی: بله. نیروها به سمت خاکریز حرکت کرده و مستقر شدند. که در آنجا هم شیمیایی زدند. چند تن از رزمندگان شیمیایی شدند و پوست‌شان تاول زده بود. که با اطلاع دادن با فرمانده، آنها به عقب برگشتند. مجدد مسیر را ادامه داده و کمی جلوتر رفته و به کارخانه نمک رسیدیم. در آنجا هم با دشمنان درگیر شدیم، آنها پاتک می‌زدند و ما مقابل‌شان می‌ایستادیم.
چون منطقه فاو اهمیت زیادی برای دشمنان داشت، لذا بعثی‌ها مدام هواپیما می‌فرستادند، منطقه را بمباران می‌کردند و می‌رفتند. برخی از هواپیماهای دشمن مورد هدف نیروهای ما قرار می‌گرفتند و خلبان‌هایشان فرصت نمی‌کردند از هواپیما بیرون بپرند. تا چند روز همینطور ادامه داشت. آنها به ما حمله می‌کردند و ما منطقه را پاکسازی می‌کردیم. بعد هم نیروها به دزفول برگشته و مجدد ساماندهی شده و مجدد به فاو برگشتیم.
عملیات دوباره شروع شد و ما به سمت دشمن پیشروی می‌کردیم تقریبا کارخانه نمک را رد کرده بودیم. که آنجا آتش دشمن زیاد شد. و کاتیوشا کنار ما زدند و من از طریق آن مجروح و قطع نخاع شدم.
ناگفته‌های از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو
- نوید شاهد قزوین: بعد از مجروحیت به کدام بیمارستان منتقل شدید؟ و روند درمان چگونه بود؟
- صالحی: بعد از مجروحیت من را به بیمارستان صحرایی در فاو که نمی‌دونم عراقی‌ها یا ایرانی‌ها درست کرده بودند بردند. در بیمارستان لباسم را در آوردند و پانسمان را انجام دادند. متعجب بودم که چه کار انجام می‌دادند ولی چیزی نمی‌دیدم. سپس برای ادامه درمان مرا به اروندکنار آوردند از آنجا با قایق به بیمارستان آبادان آوردند.
نمی‌دونم اسم بیمارستان چه بود، چون اون موقع من توجه زیادی نداشتم. حتی نمی‌دانم بیمارستان صحرایی یا بیمارستان شهری بود. ولی مجدد مرا در بیمارستان آبادان پانسمان کردند و کارهایی که لازم بود انجام دادند و دوباره از طریق قطار به اهواز و سپس اراک فرستادند. از آنجایی که زخم من هم عمیق بود، دو شب در اراک بستری بودم و کارهای اولیه را انجام دادند ولی برای ادامه درمان با آمبولانس به تهران آوردند.
در بیمارستان شهدای تجریش چند ماه بستری بودم که پزشکان مرا عمل جراحی کردند و ترکش را بیرون آوردند، یک ماه اصلا نمی‌توانستم بلند شوم و کاری انجام بدم. فقط در تخت دراز کشیده بودم. بعد از تقریبا 2-3 ماه مرا بلند کردند و من برای اولین بار بعد از مجروحیت نشستم.
به مرور زمان در ویلچر نشستم و جانباز ویلچرنشین شدم سپس برای ادامه درمان 10 سال به آسایشگاه ثارالله تهران رفتم تا بهبودی کامل پیدا کردم و کارهای اولیه که باید خودم انجام بدم را یاد گرفتم.
ناگفته‌های از عملیات والفجر 8 برای تصرف منطقه فاو
- نوید شاهد قزوین: در طول درمان اگر خاطره‌ای دارید، برایمان بازگو کنید.
- صالحی: از آنجایی که زخم من عمیق بود، ترکشی که بیرون درآورده بودند، پزشکان هر چه می‌دوختند ترمیم نمی‌شد. لذا کمیسیون گذاشتند که چکار کنند. در نهایت تصمیم گرفتند که با سیم بدوزند.
وقتی می‌خوابیدم، کمرم قرچ قرچ می‌کرد خلاصه زخمم خیلی اذیت می‌کرد. بعضی مواقع هم خونریزی می‌کرد. یک بار همسرم ملاقات من آمده بود که خونریزی زیاد کرده بود، همسرم ملحفه را بالا کشیده بود، دید همه جای بدن من خونی است، وحشت زده شد و دادوبیداد کرد که پزشکان و پرستاران آمدند و درمانم کردم.

گفت‌وگو از زهرا محبی

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده