شهید «مرتضی باریکبین» عاشق ساختن بود!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید مرتضی باریکبین، ششم فروردین ماه سال ۱۳۴۲ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش حاج هادی، امام جمعه قزوین بود و مادرش ربابه نام داشت و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، هفتم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ در محور دزفول - شوش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
شهید باریکبین عاشق ساختن بود و در پی جواب پرسشهایی که ذهن او را پر کرده بودند و در همه اینها نیتی خالص و مقدس موج میزد. میخواست به همه یاری برساند به همسایگان، دوستان مستمندان به کسان در وجودش میلی عجیب او را به سمت کشف راز قرآن میبرد. یا شاید هم کشف رازهای هستی.
مادر صدایش میزند و با کلامش به او انرژی و امید میداد به او میگفت خلبان، مهندس، استاد و مرتضی لبخند میزد و سرش را پایین میانداخت و مادر با مهربانی فرزندش را در آغوش میگرفت و زیر گوشش دعایی را زمزمه میکرد.
جلوی پلههای مسجد نبی میعادگاه او بود از دستفروشی که وسایل الکترونیکی میفروخت وسایل و ابزاری را که میخواست میخرید و یا از تعمیرکاران تلویزیون در خیابان مولوی تهیه میکرد و یکییکی وسایل الکترونیکی همسایگان را که خراب شده بودند درست میکرد.
وسوسهای در جانش افتاده بود میخواست بداند سازوکار رادیو چیست و چطور کار میکند. هر شماره مجله دانستنیها را تا آخر میخواند و مطالب مهمش را در دفترچهای یادداشت میکرد. بعد سراغ نقشههای رادیو میرفت و یا وسایل مورد نیازش را از همان تعمیرکاران و فروشندگان لوازم الکترونیکی تهیه میکرد.
یک روز پیش همان دستفروشی که جلوی مسجد نبی بساطش را پهن میکرد رفت و یک رادیوی نیمهسوخته را خرید و تمام وسایل آن را یکی یکی و از روی نقشه بیرون آورد و دوباره یکییکی به جاسازی کرد. وسایل سوخته و خراب را درآورد و بهجای آن وسایل سالم را جایگزین کرد. با این کارها آرامآرام از سازوکار رادیو و هر وسیله برقی دیگر آگاه میشد.
در کنار این کار کارهای دیگری هم انجام میداد از تعمیر رادیو گرفته تا تعمیر زنگ در و شیر دستشویی و ظرفشویی و حتی کارهای نجاری و ساخت صندلی و قفسه کتاب؛ به نجاری هم علاقه بسیار کرده بود.
منبع: کتاب کبوتران مدرسه (روایت زندگی چهار شهید دانشآموز دوران دفاع مقدس استان قزوین)