بدن این شهید هنوز گرم است، نکند زنده باشد؟!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، امدادگر جبهه شهربانو چگینی، سوم خرداد ۱۳۲۹ در شهر قزوین به دنیا آمد. وی در رشته پرستاری درس خواند و با اعلام نیاز جبههها به پرستار، عازم مناطق جنگی شد و در بیمارستان شهید کلانتری و ورزشگاه تختی مشغول خدمت شد و به بیماران خدمات ارائه داد.
هنوز جنازه و مهمات عراقیها روی زمین بود!
امدادگر جبهه، شهربانو چگینی روایت میکند: از سردخانه با من تماس گرفتند و گفتند خانم پرستار بدن این شهید که هنوز گرم است نکند زنده باشد؟! سریع خود را به سردخانه رساندیم و علایم حیاتی مجروح را کنترل کردیم زنده بود خوشحال شدیم و مجدد او را به بخش بردیم.
کار زیاد بود و سر پرسنل شلوغ همه کارکنان خالصانه کار میکردند از شستن ظروف گرفته تا پرستاری مجروحان کسی مجال سر خاراندن نداشت.
چند روز نگذشت که به صدای موشکباران شهر و توپ و تیربار عادت کردم و با چشمان خودم جنگ واقعی را از نزدیک دیدم و لمس کردم. دیگر دستگیرم شد که جنگ جنگ است و هیچ مصلحت و ملاحظهای در کار نیست.
بمباران اهواز و ذوب شدن تورهای سیمی اطراف بیمارستان شوخی نبود. رگ برآمده غیرت بر پیشانی جوانی که هراس به اسارت درآمدن زنهای شهرش را داشت جدی بود. بدنهای متلاشی شده از اصابت ترکش و فوارههای خونی که از دست و پاهای بریده بیرون میجهید.
خشم غریب و بیسابقهای را در وجود من ریشه میدواند و حس انتقامجویی خاصی را در قلبم برمیافروخت. این صحنهها انگیزهای بود که بعد از هر مرخصی و تازه کردن دیدار با خانواده دوباره کولهبار سفرم را ببندم و عزم جبهه کنم.
منبع: کتاب به قول پروانه ۳ (خاطرات زنان امدادگر استان قزوین)