خون شهدای زیادی برای آزادسازی خرمشهر ریخته شد
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، جانباز سرافراز عمران ثقفی، متولد بیستم تیر ماه ۱۳۴۴ است که اولین بار در سن ۱۵ سالگی با دستکاری شناسنامهاش قدم به جبهه گذاشته است.
وی در عملیاتهایی از جمله فتحالمبین، رمضان، خیبر و همچنین فتح جزیره مجنون حضور داشته است. این جانباز بزرگوار در عملیات فتحالمبین هفتم فروردین ماه سال ۱۳۶۱ بر اثر برخورد با مین و موج انفجار به جانبازی ۳۰ درصد نایل شده است.
خون شهدای زیادی برای آزادسازی خرمشهر ریخته شد
جانباز سرافراز عمران ثقفی از خاطرات فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود روایت میکند: موتور هوندا 125 من تریل بود و هنگامی که سوار آن میشدی چنان بود که احساس میکردی سوار بر اسبی تیزتک شدهای. فاصله ما تا خرمشهر حدود ۶۰ کیلومتر بود در مسیر جابه جا محلهای اصابت توپ و یا خمپاره دیده میشد و ادوات جنگی منهدم شده در اطراف جاده به صف شده بودند.
خدا خود خوب میداند که برای رهاسازی خرمشهر و مناطق اطرافش چه مقدار خون شهیدان بر زمین ریخته شده بود. غم از دست دادن آنقدر شهید، مجروح و اسیر شیرینی پیروزی و آزادی خرمشهر را در مذاق آدم کمرنگ میکند.
من همچنان که روی جاده پیش میرفتم، زحمات و ایثارگریها را جلوی چشم خود مجسم میدیدم و به حال آزادمردانی که با شجاعت خود خرمشهر را آزاد کردند حسرت میخوردم. نبردی که مانند مبارزهی مشت در برابر تانک بود.
بعد از رفتن بنیصدر نیروها کاملاً مکانیزه نشده بودند و حداکثر سلاح بسیجیان در نبرد آزادسازی خرمشهر آرپیجی بود و حمیت و ایمان رزمندگان بود که خرمشهر را آزاد کرد. من در این افکار بودم که آقای ابراهیمی موتور را به خرمشهر رساند.
ما قصد بازدید از شهر را داشتیم ولی موتورمان جلوی مسجد جامع شهر خراب شد و ما که قصد داشتیم شهر را ببینیم در پی آن بودیم تا نیروهای داوطلب نمازجمعه ما را نبینند ولی از بخت بد موتور مانند گاو پیشانی سپید جلوی در مسجد از حرکت باز ماند و با گروهی از نیروهای اعزامی به نمازجمعه برخورد کردیم.
شاید اگر پیاده بودیم خود را در بین جمعیت گم میکردیم ولی موتور به آن بزرگی و سلامت کامل جلوی مسجد خراب شده بود و خود این امر بیشتر توجه دیگران به سمت ما جذب میکرد و ما هر ۲ سرافکنده سعی میکردیم موتور را درست کنیم ولی ظاهراً هیچ ایرادی نداشت و امکان گرم کردن هم برای آن موتورها بسیار کم بود.
خلاصه مطلب آنکه ما یکسره سعی میکردیم تا چهره آشنایان را که برای کمک میآمدند بهنحوی توجیه کرده از سرباز کنیم. سرتان را به درد نیاورم تا اواخر خطبه دوم نماز موتور روشن نشد و زمانی روشن شد که ما باید زودتر برمیگشتیم تا از نیروهایی که به نمازجمعه رفتهاند زودتر به مقر بازگردیم. موتور راه برگشت را همچون چهارپایی که به سمت طویلهاش میدود بهخوبی طی کرد و ما به مقر رسیدیم.
تا آن زمان کسی از غیبت ما آگاه نشده بود ولی زمانی که نیروهای به نمازجمعه رفته از ما در مورد چگونگی تعمیر موتور سوال میکردند قضیه لو رفت و طفلک آقای ابراهیمی به پرسنلی خوانده شد و برای تمرد مورد توبیخ قرار گرفت.
دیگر برای من توفیق آن پیش نیامد تا خرمشهر را ببینم ولی حقیقتش را بخواهید چشمم هم از آن به بعد ترسیده بود و به خرمشهر نزدیک نمیشدم. آری مکانی که با خون پاک رزمآوران آزاد شده است جای دغلبازی نیست و باید شستشویی کرد و آنگه وارد خرابات شد.
منبع: کتاب هوشنگ، مجموعه خاطرات جانباز سرافراز عمران ثقفی