«حوصله‌ام سر رفته بود. این وسط شیطنت حمید گل کرده بود. گوشی را جوری تکان می‌داد که آفتاب از صفحه گوشی به سمت چشم‌های من برمی‌گشت. از بچگی همینطور شیطنت داشت و یکجا آرام نمی‌گرفت ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاه‌کالی‌مرادی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شیطنت حمید گل کرده بود!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «حمید سیاه‌کالی‌مرادی»، چهارم اردیبهشت ماه ۱۳۶۸ در قزوین به دنیا آمد، پدرش حشمت‌الله و مادرش امینه سیاه‌کالی مرادی نام داشت، دانشجوی مقطع کارشناسی حسابداری مالی بود و دهم آبان ماه سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد.

این شهید بزرگوار توسط سپاه صاحب‌الامر(عج) قزوین و به عنوان مدافع حرم و فرمانده مخابرات و بیسیم‌چی در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. وی پنجم آذر ماه سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه و درگیری با گروهک داعش بر اثر اصابت پرتابه‌های جنگی به بدن و جراحات وارده شهید شد و مزار او در گلزار شهدای قزوین واقع است.

شیطنت حمید گل کرده بود!

فرزانه سیاه‌کالی‌مرادی همسر شهید حمید سیاه‌کالی‌مرادی روایت می‌کند: سه‌شنبه که رسید خودمان به مطب دکتر رفتیم. در اتاق انتظار روی صندلی نشسته بودیم. هنوز نوبت ما نشده بود هوا نه تابستانی و گرم بود، نه پاییزی و سرد. آفتاب نیمه جان اوایل مهر از پنجره مطب می‌تابید. حمید با اینکه سعی می‌کرد چهره شاد و بی‌تفاوتی داشته باشد، اما لرزش خفیف دست‌هایش گویای همه چیز بود مدت انتظارمان خیلی طولانی شد.

حوصله‌ام سر رفته بود. این وسط شیطنت حمید گل کرده بود. گوشی را جوری تکان می‌داد که آفتاب از صفحه گوشی به سمت چشم‌های من برمی‌گشت. از بچگی همینطور شیطنت داشت و یکجا آرام نمی‌گرفت. با لحن ملایمی گفتم حمید آقا میشه این کارو نکنید؟ تا یک ماه بعد عقد همین طور رسمی با حمید صحبت می‌کردم فعل‌ها را جمع می‌بستم و شما صدایش می‌کردم.

با شنیدن اسم آقای سیاه‌کالی بی‌معطلی به سمت اتاق خانم دکتر رفتیم. به در اتاق که رسیدیم حمید در را باز کرد و منتظر شد تا من اول وارد اتاق شوم و بعد خودش قدم به داخل اتاق گذاشت و در را به آرامی بست. دکتر که خانم مسنی بود از نسبت‌های فامیلی ما پرس و جو کرد. برای اینکه دقیق‌تر بررسی انجام بشود نیاز بود شجره‌نامه خانوادگی بنویسیم. حمید خیلی پیگیر این موضوعات نبود. مثلاً نمی‌دانست دایی ناتنی پدرم با عمه خودش ازدواج کرده است. ولی من همه این‌ها را به لطف تعریف‌های ننه دقیق می‌دانستم و زیر و بم ازدواج‌های فامیلی و نسبت‌های سببی و نسبی با خبر بودم برای همین کسی را از قلم نینداختم.

از آنجا که در اقوام ما از ازدواج‌های فامیلی زیاد داشتیم چندین بار خانم دکتر در ترسیم شجره‌نامه اشتباه کرد. مدام خط می‌زد و اصلاح می‌کرد. خنده‌اش گرفته بود و می‌گفت باید از اول شروع کنیم شما خیلی پیچ پیچی هستید آخر سر هم معرفی‌نامه داد برای آزمایش خون و ادامه کار.

منبع: کتاب یادت باشد، داستان زندگی شهید (حمید سیاه‌کالی‌مرادی)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده