پسرم با توزیع کتاب، جوانان را به انقلاب جذب میکرد
فاطمه بیگم نبویرضوی مادر شهید بزرگوار «سید ناصر سیاهپوش» در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد استان قزوین از خودش میگوید: در خانواده مذهبی و انقلابی به دنیا آمدم. پدرم در بازار، برنج میفروخت. مادرم متدین بود. در هیجده سالگی با پسر همسایه ازدواج کردم. مومن و اهل نماز و روزه بود. همسرم بعد از ازدواج به سربازی رفت. بعد از اتمام این دوره، با فروختن برنج در حجره سعدالسلطنه، مشغول به کار شد. زندگی مشترک خود را در خانه پدر شوهرم آغاز کردم. حاصل ازدواجم ۸ فرزند شد.
وی با اشاره به ویژگیهای فرزند شهیدش بیان میکند: پسرم هیجدهم بهمن ماه سال ۱۳۳۷، در شهر قزوین به دنیا آمد. ایشان اخلاقش خوب بود و با اطرافیانش رفتار و برخورد مطلوبی داشت. ایشان شوخ طبع، شجاع و جسور بود. همیشه سعی میکرد که همه را بخنداند. با بچهها در خانه شوخی میکرد، اما اذیتی نداشت.
بیگم نبویرضوی اضافه میکند: ناصر درسش خوب بود. دیپلم ریاضی گرفت سال ۵۷ در دانشگاه دهخدا که بعد مدتی اسمش به دانشگاه بین المللی تغییر کرد، پذیرفته شد. دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی بود. پسرم کنار درس خواندن در حجره پدر مشغول به کار بود.
این مادر شهید ادامه میدهد: پسرم فرهنگی بود و دوستش آقای شاه رضایی یک کیسه خوابی داشت که داخلش اطلاعیه و اعلامیههای امام خمینی(ره) پر میکرد و سپس دانشجویان از جمله سید ناصر به توزیع و پخش آن اقدام میکردند. ناصر در انجام این کار فعال بود.
وی میگوید: پسرم در کنار خیابان کتاب میفروخت. در بحث با دیگران هیچ موقع تند حرف نمیزد می¬شد. حتی اگر دیگران تندی میکردند ایشان با صبوری برخورد میکرد. به رانندگی و ورزش صبحگاهی علاقه داشت. ارتباط خوبی با سپاه و بسیج داشت. همچنین با بزرگان شهر از جمله آیتالله هادی باریکبین که مدام با ایشان از اول انقلاب ارتباط داشت. زمانی که دانشجو بود فرمانده معاون عملیات سپاه و سپس فرمانده سپاه آبیک¬ بود. وی لحظهای آرامش در دفاع از ارزشهای اسلام و انقلاب نداشت.
بیگم نبویرضوی بیان میکند: سید ناصر به اطرافیان خود که کمتر از خودش سن داشتند کتاب می¬داد و میگفت برید مطالعه کنید بیشتر کتابهای شهید مطهری بود. با اخلاق خوبش و همچنین گفتههایش و حتی با انجام فعالیتهای فرهنگی مانند توزیع کتاب سعی میکرد، نوجوانان و جوانان را به انقلاب جذب کند.
وی میگوید: پسرم برای رفتن به جبهه از پدر و مادرش اجازه گرفت، من راضی بودم. ولی پدرش راضی نبود. فکر میکنم اولین باری که به جبهه اعزام شد سال ۶۰ بود برای حضور در عملیات فتح المبین بود که از طرف لشگر محمد رسولالله(ص) و بعد هم از طرف گروهان علیبن ابیطالب(ع) بود.
این مادر شهید اضافه میکند: سه ماه در جنوب و غرب جبهه بود، با شرکت در عملیات بیت المقدس شهید شد. از جبهه برایم نامه مینوشت پیشبینی میکردم شهید شود، چون به هر حال جنگ بود و رزمندگانی که میرفتند برخی از آنها شهید میشدند که پسر من یکی از آنها بود.
بیگم نبویرضوی ادامه میدهد: پسرم پاسدار بود. دهم اردیبهشت سال ۱۳۶۱، با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار مطهرش در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.