« پسرم با آغاز جنگ تحمیلی دانشگاه را رها کرد و به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. ایشان می‌توانست از دانشگاه اعزام شود اما دوست داشت ناشناس در جبهه‌ها باشد لذا داوطلبانه از بسیج قزوین عازم جبهه شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید دانشجو «مجید بناوند» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

دوست داشت ناشناس در جبهه‌ها باشد

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «مجید بناوند»، یکم فروردین سال ۱۳۴۵، در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش عباس و مادرش معصومه نام داشت و دانشجوی دوره کارشناسی در رشته اقتصاد کشاورزی بود. این شهید بزرگوار به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت، سی‌ام خرداد سال ۱۳۶۷، در شیخ محمد عراق به شهادت رسید، پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۴پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

دوست داشت ناشناس در جبهه‌ها باشد

معصومه ملازینعلی مادر شهید مجید بناوند روایت می‌کند: مجید زمانی‌ که دانش‌آموزان به مدرسه می‌رفتند خیلی علاقه داشت به مدرسه برود. شناسنامه‌اش کوچک بود بزرگ کردیم تا به مدرسه برود. موقعی هم رفت گریه می‌کرد مسئولان مدرسه گفتند فرزندتان گریه می‌کند لذا از من خواستند روزی یک ‌بار به مدرسه بروم و از فرزندم سرکشی کنم. سرانجام فرزندم مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت گذراند و در دانشگاه تبریز رشته کشاورزی قبول شد و در آنجا مشغول به تحصیل شد اما به این رشته علاقه زیادی نداشت و به رشته پزشکی علاقمند بود.

پسرم احترام ویژه‌ای به پدر و مادرش قائل بود و زمانی هم دیر وقت از تبریز می‌آمد به‌ خاطر اینکه اعضای خانواده از خواب بلند نشود از بالای دیوار وارد خانه می‌شد تا خانواده اذیت نشود. وی با آغاز جنگ تحمیلی دانشگاه را رها کرد و به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد. ایشان می‌توانست از دانشگاه اعزام شود اما دوست داشت ناشناس در جبهه‌ها باشد لذا داوطلبانه از بسیج قزوین عازم جبهه غرب بانه و سپس تپه شیخ محمد شد.

پسرم به همراه جمعی از همرزمانش به سنگر کمین رفته و در آنجا غسل شهادت می‌کنند، سپس بر اثر پاتک دشمن بعثی مورد حمله قرار می‌گیرند، طی درگیری با دشمنان به شهادت می‌رسد، مدت‌ها پیکر مطهرش در آن‌جا باقی می‌ماند و بعد از گذشت سال‌ها به وطن باز می‌گردد و در گلزار شهدای شهر قزوین به خاک سپرده می‌شود.

مجید عشق و علاقه فراوانی به دین، اسلام، خانواده، ورزش رزمی و وزنه‌برداری داشت، همیشه حرف گوش کن بود و هیچ درخواستی از پدر و مادرش نمی‌کرد از جمله اینکه کفش، لباس و پول می‌خواهم و در زمان رفتن به دانشگاه نیز با حداقل شرایط زندگی می‌کرد. من از پسرم که فرزند آخرم بود، رضایت کامل داشتم و علاقه زیادی به ایشان داشتم ان‌شاءالله دست ما را در بهشت بگیرد.

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده