برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «چگینی»؛
«الیاس با نگاهی به مصطفی به پوتین‌های ایوب اشاره می‌کند. مصطفی یک لنگه پوتین را برمی‌دارد و به سمت یکی از بچه‌ها پرتاب می‌کند. پوتین محکم به سر آن بخت برگشته می‌خورد و مانند کسی که کابوس دیده باشد وحشت‌زده از خواب می‌پرد، بلند می‌شود می‌نشیند ...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

تلافی حمله دیشب

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید «الیاس چگینی»، سی‌ام شهریور سال ۱۳۵۳ در امیرآباد بوئین‌زهرا به دنیا آمد و پدرش قوچعلی و مادرش فاطمه فدائی عصمت آبادی نام داشت، تا پایان دوره متوسطه درس خوانده بود، هفدهم بهمن ماه ۱۳۸۲ ازدواج کرد و دارای دو فرزند دختر و پسر بود.

ایشان پاسدار بود و به عنوان رزمنده تیربارچی مدافع حرم از سوی سپاه صاحب‌الامر (عج) استان قزوین در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. وی چهارم آذر ماه سال ۱۳۹۴ در حلب سوریه و درگیری با گروهک داعش بر اثر برخورد با تله‌های انفجاری و جراحات وارده شهید شد و اثری از پیکرش به دست نیامده بود. پیکر مطهر شهید مدافع حرم الیاس چگینی در عملیات تفحص سوریه از طریق آزمایش DNA کشف و شناسایی شد و پیکر مطهرش پس از ۸ سال انتظار به میهن اسلامی و آغوش خانواده بازگشت.

همسر شهید مدافع حرم الیاس چگینی روایت می‌کند: الیاس به دوستش می‌گوید اتفاقا نقشه‌های من خیلی هم خوب‌اند. خب تقصیر خودته از بس که سر به هوایی. اگه حواستو جمع می‌کردی، آقای مدیر تو رو نمی‌دید. نه خیرم تو ترسیدی بری بیرون یه وقت گیر بیفتی. من انداختی جلو. برو بابا! امشب بهت نشون می‌دم کی ترسوئه حالا آماده‌ای بریم یا نه؟ مصطفی با کمی تردید پاسخ می‌دهد باشه بریم.

الیاس شلوار شیش جیب و پیراهن سفیدش را می‌پوشد. در اتاق را باز می‌کند و وارد راهرو می‌شود کلید لامپ راهرو را می‌زند مصطفی پشت سر الیاس آهسته از اتاق بیرون می‌آید در را خیلی آرام می‌بندد. زیر دیوار به آرامی راه می‌روند. چند قدمی که برمی‌دارند، ناگهان الیاس جلوی اتاق خوابگاه کلاس اول ب می‌ایستد. آرام در اتاق را باز می‌کند.

الیاس با نگاهی به مصطفی به پوتین‌های ایوب اشاره می‌کند. مصطفی یک لنگه پوتین را برمی‌دارد و به سمت یکی از بچه‌ها پرتاب می‌کند. پوتین محکم به سر آن بخت برگشته می‌خورد و مانند کسی که کابوس دیده باشد وحشت‌زده از خواب می‌پرد، بلند می‌شود می‌نشیند.

دست لرزانش را روی سرش می‌گذارد و با دست دیگرش چشم‌هایش را می‌مالد. هراسان به اطراف نگاه می‌کند آن‌ها قبل از اینکه رؤیت شوند. سریع در را می‌بندند. دست‌شان را جلوی دهان می‌گیرند و حسابی می‌خندند. الیاس می‌گوید این هم تلافی حمله دیشب‌شون تا این‌ها باشند نیان جلوی در اتاق‌مون و به سمت ما کفش پرتاب کنند.

منبع: کتاب لبخند ماه

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده