«در یکی از ایستگاه‌های بازرسی کلیه وسایل شخصی ما را می‌گرفتند، من از صف عقب که در آن ایستاده بودم می‌دیدم که برای گرفتن ساعت می‌گفتند دست‌هایتان را بالا بگیرید من هم که یک ساعت مچی همراه داشتم بلافاصله ساعت را از دستم باز کرده و به مچ پایم بستم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «سید ضیاء میرصادقی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

ساعت مچی تنها یادگار شخصی‌ام در اسارت بود

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید ضیاء میرصادقی از خاطرات خود می‌گوید: در هیجده خرداد ۶۵ به منطقه اعزام شدم و در منطقه جنگی میمک مهران و سومار با دشمن به جنگ مشغول بودیم که دشمن بعثی در تاریخ ۳۱ تیر ماه سال ۶۷ در جبهه سومار به ما حمله کرد. پس از چند روز درگیری و مقاومت تعدادی از همرزمانم و خود در محاصره دشمن قرار گرفتیم و به اسارت درآمدیم و سپس همه ما که حدوداً ۶۰ نفر بودیم را به وسیله کامیون به پشت جبهه دشمن بردند.

در یکی از ایستگاه‌های بازرسی کلیه وسایل شخصی ما را مانند پول، ساعت، انگشت، پلاک، گردنبند و دیگر چیز‌ها را می‌گرفتند، من از صف عقب که در آن ایستاده بودم می‌دیدم که برای گرفتن ساعت می‌گفتند دست‌هایتان را بالا بگیرید من هم که یک ساعت مچی همراه داشتم بلافاصله ساعت را از دستم باز کرده و به مچ پایم بستم. وقتی که آن‌ها مرا بازجویی کردند متوجه نشدند که ساعت را به مچ پایم بستم. من از اینکه ساعت را که تنها یادگار شخصی‌ام بود به‌همراه داشتم خیلی خوشحال بودم.

آن‌ها ما را به اردوگاه ۱۸ که در بعقوبه یکی از شهر‌های عراق بردند من در آن‌جا به مدت ۲۹ ماه در اسارت بودم. البته این را هم بگویم من به عنوان یک اسیر در آن‌جا نبودم، چون اسرا نامه به خانواده‌هایشان می‌نویسند و در صلیب‌سرخ اسم‌شان هست ما مفقودالأثر بودیم یعنی اینکه کسی از موقعیت ما خبر نداشت که شهید شده‌ایم، اسیر شدیم و یا غیره.

منبع: کتاب اول خاکریز (گزیده خاطرات دفاع مقدس استان قزوین)

نگهبان بودم

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده