نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کتاب چشم در چشم
در قسمتی از کتاب «چشم در چشم» که با هدف روایت سرگذشت و خاطرات ۳ تن از همسران شهدای استان قزوین تدوین و منتشر شده است، می‌خوانید: «نیم ساعتی نشسته بودند و کاملا مستاصل که چه کنند. خسرو دست‌هایش را بالا برد و گفت: یا صاحب‌الزمان (عج) من همه تلاشم این بود که جشن نامزدی‌ام در شب ولادت شما باشد، حالا خودت کاری بکن که آبروی من در خطر است ...»
کد خبر: ۵۸۲۰۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۱

«در را که باز کردم عصای زیر بغلش را پنهان کرد که من نبینم. پای گچ گرفته‌اش را که دیدم نگران و مضطرب گفتم چی شده؟ گفت هیچی پایم به جایی خورده و در بیمارستان صحرایی تحت مراقبت بودم حالا که بهتر شدم آمدم خانه ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیم‌بر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۸۲۰۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۹/۲۱

برگی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی»؛
«برای گرفتن گواهی رشد به دادگستری رفتیم. آنجا به من گفتند شما اختلاف سنی‌تان با این آقا خیلی زیاد است مگر شما را به این ازدواج مجبور کرده‌اند؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۷۲۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۶

«قبل از تولد پسرم به دنبال اسم برای او بودیم و چند اسم هم انتخاب کرده بودیم. می‌گفتم: اگر دختر باشد؟ می‌گفت: نه من مطمئنم که پسر است ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیم‌بر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۰۲۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۳/۲۲

«ماه رمضان بود و هنگام تولدش علی آقا در جبهه بود و امکان حضورش در کنارم نبود، پسرمان که به دنیا آمد به او اطلاع دادند و یک هفته به بعد به مرخصی آمد. این یک هفته برایم به‌اندازه سال‌ها دلتنگی گذشت ...»آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «علی سیم‌بر» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۷

برگی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی»
«مادربزرگی که بسیار مؤمن و باخدا بود و در طول این مدت به اندازه یک عمر به من محبت کرد و خیلی از مسائل اخلاقی و دینی را به من آموخت. در آن ایام به یاد ندارم شبی سر بر بالین گذاشته باشم و نمازمان را با هم نخوانده باشیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «خسرو وفایی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۵۸۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۱۲

«یک روز زمستان که برف سنگینی هم آمده بود. از مدرسه که خارج شدم دیدم علی آقا زیر برف و سرما ایستاده در حالی که همه لباس‌ها، سر و صورتش پر از برف است و مثل آدم برفی شده، منتظر است تا من بیایم ...» ادامه این خاطره از شهید «علی سیم‌بر» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۳۵۸۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۸

مدیرکل بنیاد استان قزوین:
نوید شاهد - در آستانه هفته کتاب، با هدف روایت سرگذشت و خاطرات 3 تن از همسران شهدای استان قزوین، کتاب «چشم در چشم» به قلم حسن شکیب‌زاده نویسنده و روزنامه‌نگار استان، تدوین و منتشر شد.
کد خبر: ۵۲۰۹۴۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۲۳