شخصيت ها / شهدا / محمد حاجیلوئی / متن / زندگینامه / زندگی نامه شهید محمد حاجیلوئی جانشین گردان 154 لشگر انصارالحسین(ع)
شهیدی که بعد از
شهادت به زیارت امام رضا رفت
شهید محمد حاجیلویی
در سال 1342 در شهر بهار همدان و در یک محله فقیر نشین متولد شد. از آنجا که اوضاع
خانوادگیاش از لحاظ معیشتی در موقعیت مناسبی نبود، دوران کودکی را با دشواری و مشقت
سپری کرد، اما در همان شرایط عشق و علاقهاش به اهل بیت پیامبر (ص) و معارف دینی هر
روز فزونی می یافت.
تحصیلات ابتدایی
را با موفقیت پشت سر گذاشت و هنگام ورود به دوران راهنمایی بهوسیله چندتن از دوستانش
با جریانات مبارزه و انقلابی آشنا شد. محمد با آنکه فقط 15 سال داشت، اما از روحی به
وسعت دریا برخوردار بود. او همکاری با انقلابیون را به صورت مخفی آغاز نمود و تا پیروزی
انقلاب اسلامی به این امر مقدس ادامه داد.
بعد از استقرار نظام
الهی جمهوری اسلامی پا از رکاب خدمت نکشید و در هر فرصتی به خدمت اسلام و کشور اهتمام
ورزید. او بهمدت 6 ماه در دادگاههای انقلاب فعالیت کرد. تا آنکه پای متجاوزان بعثی
به مرزهای کشور کشیده شد.
شهید حاجیلویی دیگر
درنگ را جایز ندانسته و به جبهه اعزام گردید. او ابتدا به عنوان مسئول دسته انتخاب
و سپس بنابر فعالیت و کاردانی به جانشینی گردان 154 ارتقا یافت. سرانجام مرغ شیدای
روحش، قفس ماندن را شکست و در 15 مرداد ماه 1362 در جریان عملیات والفجر 2 هدف گلوله
خصم قرار گرفت و به مقام بلند شهادت دست یافت.
به گفته حاج صفرعلی
حاجیلوئی پدر محمد، او با همه بچه های فرق داشت. نه تنها با دیگر بچه های خودم بلكه
با تمام بچه های بهار فرق داشت. خیلی مؤدب و ساكت بود و به كسی زور نمی گفت، در حالی
كه یك هیكل درشت و قوی داشت سعی می كرد به همه در همه حال كمك كند. اواخر دوره دبیرستان
بود كه انقلاب شروع شد. در تظاهرات و راهپیمایی ها شركت می كرد و اعلامیه ها و عكس
های امام را توزیع و پخش می کرد. در نماز جمعه و جماعت شركت می كرد و دوست داشت همیشه
با روحانیت باشد.
به عزاداری های امام
حسین (ع) علاقه داشت و شركت می کرد و همیشه روزه مستحبی می گرفت. میگفت جبهه ها را
خالی نگذارید، بجنگید تا امام تنها نماند. جبهه ها را پر كنید تا انقلاب بماند. همیشه
نماز را اول وقت بخوانید و مسجدها را پركنید و مطیع امر ولی فقیه و امام عزیز باشید.
پس از انقلاب در
بسیج ثبت نام کرد و به مدت 40 روز در پادگان ابوذر آموزش دید. با تشكیل سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی عضو سپاه شد.
به گفته برارد محمد،
او یكی از كشتی گیران سنگین وزن مطرح بود كه در مسابقات كشوری مقام هایی را كسب نمود،
از جمله در باختران و در مسابقات كشوری هم به مقام دوم دست یافت. آن زمان محمد محافظ
حاج آقا اعلمی رئیس دادگاه وقت همدان بود، یك روز آمد و گفت: من می خواهم به جبهه بروم.
گفتم: تو محافظ هستی، چه فرقی می كند؟ همین جا بمان. گفت: نه. اگر من نروم، پس چه كسی
باید به جبهه برود؟ می گفت: باید تا جان داریم، جنگ كنیم. حرف و عملش یكی بود. برای
پیش برد جنگ خیلی زحمت كشید. همیشه مطیع امام بود. اندك حقوقی كه می گرفت در راه جنگ
خرج می كرد.
در جبهه مدتی مسئولیت
اش مسئول دسته بود و بعد معاونت فرمانده گردان 154 حضرت علی اكبر از لشكر انصارالحسین
(ع) را بر عهده گرفت.
به گفته خلیل سلیمانی
از دوستان و همرزمان شهید، یك بار در پادگان ابوذر چون زمستان بود به سالنی كه اوركت
می دادند، رفتیم. حاجیلوئی را در آن جا دیدم. وقتی كه برگشتیم دیدم كه در آن سرما با
یك پیراهن
می گردد گفتم پسر
حاجیلوئی اوركتت كو. گفت : به یكی از برادرها كه اوركت نداشت دادم می خندید و رفت.
به گفته برادر شهید،
پسر دائی ام از محمد پرسیده بود اگر شما شهید شوید، پدر و مادرتان چطور صبر خواهند
كرد؟ محمد گفته بود: من طوری می روم كه خود به خود آن ها صبور شوند و حقیقتاً همان
طور هم شد. چند روز قبل از شهادتش كه به مرخصی آمده بود می خواست كه مادرش را به زیارت
امام رضا (ع) ببرد كه به خاطر عملیاتی كه در پیش بود، به مادرش گفت: اكنون لازم شد
كه به جبهه بروم كه اگر قسمت نشد دفعه بعد انشاء الله.
15/5/1362 در منطقه
پیرانشهر، در عملیات والفجر 2 بر اثر اصابت تركش به پهلو به شهادت رسید بعد از شهادت
محمد جنازه آن شهید والا مقام اشتباهاً به بعضی از شهرستان ها ارسال و در نهایت بعد
از 24 روز در شهر مشهد جنازه محمد پیدا شد كه خدا خواست جنازه محمد به زیارت امام رضا
(ع) برود. بعد از 42 روز در شهر بهار بعد از تشییع با شكوهی در كنار دیگر همرزمانش
آرام گرفت.