نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / داود هاشمی / متن / خاطره / خاطره

از دفترچه خاطرات شهید:

در تاریخ 17 دی 1364 بود که آموزش ما تمام شد و قرار شد که ما را به منطقه اعزام کنند که شب 18:11 به وسیله قطار ما را اعزام کردند اهواز که ساعت 11 تقریباً رسیدیم اهواز و اتوبوس ها کنار خیابان پارک کرده بودند.

ما هم خیلی خوشحال از اینکه ما را حتماً می خواهند به منطقه ببرند که این طور هم نشد و برادرای مسئول همراه 9 نفر از تهران بچه ها را جدا می کردند. اول پیرمردها دوم ریش دارها و بعد نوبت به ما رسید که نوبت بچه های اراک که شد، اول برادر محمدحسین داودآبادی را بلند کرد، بعد من را و من اشاره به کرمی کردم و او هم بلند شد و جودکی بلند نشد و او از ما جدا شد و ما را به توپخانه 15 خرداد اهواز بردند و یک روز هم در آنجا ماندیم و به ما کارت و پلاک دادند

روز بعد اسلحه هم تحویل گرفتیم و برادر غریب هم برای سرپرستی ما فرستادند و ما 5 نفر شدیم و قرار بود به ما اتاق بدهند ولی افراد زیاد بودند. چیزی نگذشت که سر و کله هواپیماها پیدا شد و ما سریع پیاده شدیم و کنار آب هواپیما را تماشا می کردیم و سایت موشکی که روبروی موقعیت ما بود، پشت سر ما را زدند البته با راکت و سریع خوابیدیم.

چیزی نگذشت که 6 متری ما را زدند و آنجا طوری بود و در این موقع خیلی گل سیاه و آب کثیف بر سر و صورت ما ریخت و دیگر حمله هوایی تمام شد. ما بلند شدیم که برویم، دیدیم که یکی از ما بلند نشد و یکی دیگر دست بر نزدیکی چشم خود گذاشت.