نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / محمدحسین تجلی / متن / خاطره / خاطره(2) از شهید محمد حسین تجلی

مادر شهید" حسین تجلی" از فرزند خود چنین می‌گوید:

انگار عکس حسین از روی دیوار زل زده به من و روزنامه توی دستم.

یاد بچگی هاش می افتم، هر وقت خطایی می کرد ساکت می شد.

***

ایستاده روبرویم. سرش را انداخته ﭘایین ... با سیلی می زنم توی صورتش، می افتد روی زمین، تکان نمی خورد، ترس ورم می دارد،گریه ام گرفته، داد می زنم:" خدایا! بچه ام..." همه دستپاچه شده ایم، خواهرهایش آب می آورند، می پاشیم روی صورتش، شاید به هوش بیاید، تمام بدنم یخ کرده، تکانش می دهم انگار نفسش بند آمده. یکدفعه بلند می شود و می ایستد، نگاهمان می کند و بلند بلند می خندد. همگی شوکه شده ایم ، وروجک به بازی مان گرفته!

خوب نقش بازی کرده بود. توی کردستان هم، همانجا که دوستانش را کشته بودند، حسین هم خون مالیده بود به سر و صورتش و دراز کشیده بود کنار آنها.

عراقی ها هم اسلحه هایشان را برداشته بودند،فکر کرده اند مرده. درست مثل ما!