نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / علی اکبر آخوندی / متن / خاطره / آخوندی

ـ شهید آخوندی نمونه بود.

این شهید نمونه نداشت و در این روستا یگانه و تک بود. نمی­دانم این شهید چرا اینطور شده بود، رفتار و حرکات این فرزند همه عجیب بود. خدا او را اینطور کرده بود. الحمد لله به راه خدا رفت و ما خوشحالیم. مقام پیدا کرد و باعث افتخار ما شد. مدرسۀ این روستا هم به نام این شهید نامگذاری شده است. ان شاءالله دانش آموزان این مدرسه دنبالرو و پیرو این شهید شجاع باشند. این شهید خیلی خوش رفتار و خوش کردار بود. مهربان و با کمالات بود. اهل نماز و مذهب بود. قرار بود دختری را به همسری بگیرد که خداوند به او مهلت نداد و او را به پیش خودش فراخواند. خیلی شجاع بود و با شجاعت در جبهه­های جنگ شرکت کرد. از آن زمان که خود را شناخت وارد برنامه­های انقلاب بود و با انقلاب حرکت می­کرد. خیلی احترام ما را نگه می­داشت. یک بار ما را ناراحت نکرد.

ـ مادر! کسی که به جبهه و جنگ می­رود نباید امید و آرزو داشته باشد.

یک بار که داشت به منطقه می­رفت به علی اکبر گفتم: مادرم! تو برو برگرد من هم این اتاق را برایتان مرتّب و سفید می­کنم و فرش برایت می­خرم و منتظر می­شوم پس از آمدنت تا برایت دختری را به همسری انتخاب کنم تا زندگی آینده­ات را به خوبی و خوشی شروع کنی. گفت: مادر! فکر می­کنی من می­روم تا برگردم؟ کسی که به جنگ می­رود برنمی­گردد. آرزو نباید داشته باشد. ما افتخار می­کنیم که در جبهه شهید شویم. مادر شما هم به این شهادت افتخار کن!

ـ خواهرم! نترس! من همیشه در کنار شما هستم!

علی اکبر پس از شهادت به خواب خواهرش آمده بود. آخر او چند بار مرتّب به من می­گفت: مادر وقتی من شبها می­خوابم ترس وجود مرا فرا می­گیرد و خیلی نگران هستم. در آن شب که خواهرش خواب علی اکبر را دیده بود، علی اکبر به او گفته بود: خواهرم اصلا نترس و نگران نباش! هر شب که شما می­خوابید سر من کنار سر شما روی بالش قرار دارد. علی اکبر با یک اسب زیبای سرخ مو به بخواب خواهرش آمده بود و از آن روز به بعد دیگر خواهر علی اکبر هیچ شبی را با ترس به خواب نرفت.