نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

شخصیتها
شخصيت ها / شهدا / سیدمرتضی غفاری نامی / متن / زندگی‌نامه / زندگینامه

** شرحي مختصر از وضعيت زندگي شهيد:
شهيد به سال1340 در يك خانواده متدين و مذهبي در شهرستان چشم به جهان گشودند، وي پس از سپري نمودن دوران طفوليت به پيرانشهر منتقل شدند،دوره ابتدايي را در پيرانشهر مشغول به تحصيل بود، سپس با انقال به شهرستان سلماس دوره راهنمايي را در سلماس به پايان رساند. از آنجايي كه برادر بزرگش در تبريز مشغول تحصيل بودند، به تبريز رفته و دوره دبيرستان را در تبريز به اتمام رسانده و موفق به اخذ ديپلم شد. با اتمام مقطع دبيرستان به خدمت سربازي اعزام شده و حدوداً21 ماه در منطقه ميمك فعاليت كرد و در نهايت در درگيري مفقودالاثر شده و تابحال خبري از وي نشده است.
** فرازهائي از فعاليت هاي مبارزاتي شهيد قبل و بعد از انقلاب:
شهيد قبل از انقلاب محصل بوده و فعاليت خود را عليه رژيم شاهنشاهي به طور مخفيانه انجام مي داد و بعد از انقلاب هم به خدمت مقدس سربازي اعزام و در منطقه عملياتي ميمك فعاليت چشمگيري داشته است.
** فرازهائي از خصوصيات بارز شهيد (از نظر اعتقادي، ولايت فقيه، جمهوري اسلامي، امام راحل،‌ عاشوراي حسيني و ..):
شهيد فردي مؤمن و متعهد به انقلاب و عاشق امام خميني(ره) بود، هيچ وقت نمازش را در منزل نمي خواند، و هميشه دوست داشت همچون سرورش حضرت علي(ع) در مسجد نماز بخواند، هميشه در مراسمات عاشوراي حسيني شركت فعال داشت.
** عوامل مؤثر براي اعزام به جبهه:
عشق به ميهن و دفاع از انقلاب وي را وا داشت تا در جبهه هاي حق عليه باطل شركت نمايد و همچنين لبيك گفتن به نداي امام خميني(ره) كه سنگرها را خالي نگذاريد وي را راهي جبهه كرد.
** خاطراتي از زمان اعزام به جبهه:
در آخرين ديدار، پدرش گفت كه پسرم مثل اينكه از طرف شما عملياتي قرار است عملياتي صورت گيرد، شهيد در جواب پدر گفت نه پدرجان، اينطور نيست، هيچ خبري در جبهه ها نيست و هميشه مي گفت كه نگران من نباشيد و من با دلي پر از آرزو و اميد پسرم را راهي جبهه كردم ولي هنوز كه هنوز است هيچ خبري از وي در دست نيست و بعد ها گفتند كه ايشان مفقودالاثر مي باشد.
** خاطراتي از دوران حضور در جبهه شهيد:
شهيد گفت كه زيباترين خاطره به پا داشتن نمازهاي شب و برپاداشتن دعاي كميل بود، يك روز در سنگر نشسته بودم كه ديدم يك عقرب بزرگ آمد و در اطرافم چرخيد و چرخيد و من دلم نيامد كه عقرب را از پاي درآوردم و بعد من ديدم كه آن عقرب به لانه خود بازگشت و با من كاري نداشت، من احساس كردم كه خداي مهربان مرا از گزند نيش عقرب سياه به دور داشته است و نمي دانم اين نداي غيبي چه شور و چه عالمي دارد كه همه رزمندگان را به جبهه وابسته مي سازد.
** خاطراتي از تأثير ايشان در دوستان و آشنايان:
اين عزيز گرامي به قدري خوب و مهربان بود كه هرگز كسي از او كوچكترين ناراحتي نداشته است، وي بي سيم چي بود و در خطوط مقدم جبهه ها قدم برمي داشت، هميشه آرزو داشت دين خود را به انقلاب ادا نمايد، وي عاشقانه زندگي مي كرد و عاشقانه نيز در جبهه ها ماند و خانواده نيز از اسرار زندگي كه در جبهه داشته است خبري ندارد، خانواده اين عزيز چشم به راه بود و در انتظار بازگشت فرزندشان مي باشند.