شخصيت ها / شهدا / اسمعیل هادیان / متن / زندگینامه / بی قراری/تاملی بر زندگی شهید «اسماعیل هادیان»
در همان زمان کودکی با زمزمه دعای ندبه و نوای دلنشین آن که در منزلشان برگزار می شد، خو گرفت و آتش عشقش به حضرت صاحب الامر(عج) شعله ور گردید. ۶-۵ ساله بود که در ایام عزاداری سیدالشهداء (ع) لباس عزا بر تن کرده و در جمع عاشقان و متوسلین به اباعبدالله الحسین (ع) حاضرشده و قیافه جذابش در پیشاپیش هیئت های عزاداری همگان را به تحسین وامیداشت.
دوره ابتدایی را با رتبه های ممتاز به پایان رسانید. دوره راهنمایی را زمانی آغاز نمود که رژیم طاغوت رو به انحلال شده و انقلاب اسلامی به رهبری امام بزرگوار در شرف پیروزی بود. در جریان انقلاب و پس از پیروزی با آنکه ۱۲ سال بیشتر نداشت با دیگر عزیزان همکاری نمود. خصوصا در کلاسهای نماینده شهرمان حاج اسفندیار یاری برگزار می شد شرکت جسته و بدین گونه رسالت انقلابی خود را ادامه داد.
زمانی که جنگ شروع شد، شهید از اولین اعضای بسیج به شمار آمده و در آموزشهای مختلف نظامی آموزش دیده، سپس با کسب تجارب فراوان و از طرف دیگر به علت چابکی و زیرکی که در او بود مسئولیت بخشی از آموزش بسیجیان فداکار را بر دوش ایشان نهادند که دراین مقطع نیز شهید عزیز، با آشنا نمودن روستائیان و اقشار دیگر ورق درخشانی را به زندگی خود افزود همگام با فعالیت در بسیج در تشکیل پایگاههای مقاومت بسیج تلاش فراوانی نمود.
و به عنوان مسئول تبلیغات پایگاه شهید باهنر به برگزاری کلاسهای معارف و احکام و امر تبلیغ در سطح شهر کوهدشت پرداخت. برای اولین بار به جبهه شتافته و درعملیات پیروزمندانه بیت المقدس شرکت جسته که در ضمن آن از ناحیه پا مجروح گردید و مدتی در بیمارستان بستری شد.
اما او دست از تلاش نکشید و با همان پای شکسته درحالیکه هنوز چند ماه از مجروحیت او نمی گذشت دگربار به جبهه های نور علیه ظلمت اعزام شد و در عملیات رمضان شرکت نمود. گویی سبقت را ربود از عاشقان با بردباری آنکه راه عشق را پیمود با پای شکسته.
در خردادماه سال ۶۲ برای چندمین بار اعزام میدان های نبرد شده و در منطقه جفیر و کوشک به خدمتگزاری اسلام مشغول شد اواخر همین سال بود که به همراه یار وفادارش شهید مجتبی آدینه وند در جبهه زبیدات حضور یافت به دنبال تلاش های پیگیر و فعالیتهای فراوان در اتحادیه انجمن های اسلامی مدارس به عنوان مسئول شناخته شده بار گران مسئولیت هدایت و کنترل و اداره آنها را برعهده او نهاد که در این مقطع هم زحمات گسترده اش برای همگان خصوصا برای دانش آموزان فراموش نشدنی است.
برای آگاهی از علوم اسلامی بر دروس دبیرستان به فراگیری دروس حوزه پرداخت و با برادر همرزمش شهید آدینه وند به بحث و مطالعه مشغول شد.
در سال ۶۴ با شرکت در کنکور سراسری دانشگاهها در رشته پزشکی قبول شده و به دانشگاه اصفهان راه یافت همگام با آن دروس حوزه را دامه داد. دانشگاه نیز او را از جبهه باز نداشت چرا که دانشگاه واقعی را جبهه های نبرد می دانست، لذا این بار با نیروهای لشگر امام حسین (ع) متشکل از بسیجیان اصفهان در جزیره مجنون در یک ماموریت و در جبهه فاو در ماموریت دیگر و در میان یاران راستین حجت بن الحسن (ع) حضور یافت.
شهید زنده ما اسماعیل عزیز با وجود جراحت پا و با اینکه چند بار تحت عمل جراحی قرارگرفته بود اما هیچگاه از تلاش باز نایستاد و در سنگرهای دانشگاه و حوزه و جبهه های حق علیه باطل به کسب فیض و تزکیه نفس و تزئین روح پرداخت آن عزیزی که چهره منور و جذابش و اخلاص درعمل و کردارش یادآور یاران رسول الله (ص) و ائمه (ع) بود.
شهید چند روز قبل از شهادت برادر هم سنگرش شهید مجتبی در نامه ای که به یکی از دوستانش می نویسد می گوید: به مجتبی سلام گرم برسانید و بگویید ما را فراموش نکند گر چه زودتر از ما رفته اید ولی ما هم لنگان لنگان به شما خواهیم رسید. ان شاءالله.
پس از شهادت برادر آدینه وند، حاج علیم و حاج محمد در عملیاتهای کربلای ۴ و۵ برای آخرین بار به جمع سپاهیان قرآن و اسلام می پیوندند و آن چنان از غم دوری فراق یار رنج می برد که به مشهد آنان رفته و با خون مطهرشان میثاق می بندند که راهشان را ادامه دهد چند ماهی از شهادت دوستان نمی گذرد که وعده دیدار دلدار و وصل یاران فرارسیده در روز نیمه شعبان ولادت منجی عالم بشریت، مهدی منتظر این سرباز جانباز امام زمان (عج) که از کودکی عاشق مولایش بود درعملیات ظفرمندانه کربلای ۱۰ در جبهه های غرب درتاریخ ۶۶/۱/۲۶ به شرف شهادت نائل آمد و مرغ روحش به ملکوت اعلی رسید.
پدر بزرگوارشان وقتی جسد خونین و پاک او مواجه می شود دستها را به آسمان بلند کرده می گوید خدایا تو خودت اسماعیل را از ابراهیم قبول بفرما امانتی بود در دست ما به صاحب امانت برگردانیم پروردگارا به ما صبرعنایت فرما.