شخصيت ها / شهدا / وسین آزادی / متن / زندگینامه / زندگی نامه شهید وسین آزادی فرزند حسین
زندگی نامه شهید وسین آزادی فرزند حسین
شهید وسین آزادی در سال 1312 در خانواده ای مذهبی
و عشایری چشم به دنیا گشود خانواده ای سنتی که شغل اصلی آنها دامداری و در کنار آن
به کشاورزی هم پرداخته می شد. محل تولد ایشان روستای ژاومرگ از بخش گواور که از بخشها
وحتی امروز از شهرهای شهرستان گیلانغرب می باشد.
نام پدر حسین از طایفه فروضی از ایل کلهر و نام
مادر والیه می باشد.
دوران کودکی خود در کنار پدر و مادر که کار اصلی
آنها دامداری بود گذراند متاسفانه به دلیل کمبود مدارس و یا به دلیل اقتضای شغل که
کوچ نشینی بوده متاسفانه از نعمت آموزش سواد بهره ای نبردند تا اینکه در سن حدوداً
هفت سالگی به دلیل مریضی و نبودن پزشک و دور بودن از مرکز شهری و نبود وسایل نقلیه
مادر ایشان در سن جوانی دار فانی را وداع گفته و از نعمت مهر مادری بی بهره شدند زمانی
که مادر بزرگوار خود را از دست دادند دارای دو برادر که یکی از آنها به اسم حسن از
خود ایشان بزرگتر بوده و اله حسین که از ایشان حدود دو سال کوچکتر می باشند.
دوران جوانی را هم در کنار پدر و نامادری خود به
دامداری و مقداری کشاورزی هم پرداخت که بعد از مدتی برادر بزرگتر ازدواج نموده از خانواده
جدا شده کار ایشان یعنی کمک به پدر در امر فعالیتهای اقتصادی خانواده بیشتر می شود
و پیشاپیش پدر به کشت داشت و برداشت محصول که با وسایل ابتدایی انجام می گرفته و دامپروری
سپری شد بعد از مدتی به دلیل مشکلات کوچ نشینی مجبور شدند دامهای خود را فروخته یکجا
نشین شوند و فقط به کار کشاورزی بپردازند محل اسکان ایشان بصورت ثابت روستای تنگ کورک
از توابع شهرستان گیلانغرب انتخاب می شود در این روستا با مشقت زیاد توانسته اند مقداری
زمین کشاورزی دست و پا کنند و زمینهای زادگاه اولیه خود که ژاومرگ بوده را رها کرده
اند.
در حدود بیست و پنج سالگی با کمک پدر و همکاری اقوام
ازدواج نموده و حاصل این ازدواج چهار فرزند دو پسر و دو دختر می باشد به اسمهای عباس،
روح ا... ، شهناز و مهناز . بعد از ازدواج به کار کشاورزی و در کنار آن هم دامپروری
که همان حرفه ای از پدر یاد گرفته بودند می پردازد تا بتواند امورات زندگی خود و خانواده
اش را بگذراند این روال زندگی ادامه داشته تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام
خمینی (ره) و فروپاشی نظام حکومت ستم شاهی در سال 57 در زمان شروع جرقه های انقلاب همیشه به یاد داریم
که از سختیها و مشکلات که از زمان حکومت ستم شاهی بود برایمان صحبت می کردند و همیشه
این را ذکر می کردند که اگر در شهر می بودم
می توانستم به خیل تظاهرات کنندگان علیه نظام شاهنشاهی می پرداختم به یاد داریم که
هر گاه به شهر می آمدند از قریب وقوع بودن فروپاشی نظام ستم شاهی صحبت می کردند و می
گفت قرار است سیدی به اسم حضرت امام خمینی بیاید به کمک مستضعفان و ستمدیدگان برسد
و این حکومت و نظام شاهنشاهی را عوض کند.
تا اینکه در سال 57 انقلاب به پیروزی رسید و بعد
از آن جنگ تحمیلی علیه ایران اسلامی با همکاری نیروهای استعمارگر که منافعشان از ایران
قطع شده بود شروع شد. به دلیل نزدیکی روستای محل سکونت به مرز یعنی از طرف قصرشیرین
ارتش بعث عراق به مرزهای ما حمله ور شد و شهرهای
قصرشیرین و بعد از آن روستاهای حومه گیلانغرب چون تنگ کورک به اشغال در آمد. مردم روستا
مجبور به مهاجرت شدند که بیشتر مردم فکر می کردند این اشغال و جنگ چند روزی بیشتر طول
نمی کشد فقط توانستند تا روستاهای گلین از توابع دهستان دیگر مهاجرت کنند چون فکر می
کردند منطقه ای است که در دید دشمن نمی تواند باشد چند روزی در آنجا ماندند و در آن
مکان خواهر بزرگوار ایشان به اسم زینت آزادی به دلیل اصابت گلوله توپ دشمن بعثی به
شهادت رسید بعد از این واقعه مجبور به مهاجرت بطرف روستای زادگاه اولیه خود یعنی ژارمرگ
کردند به دلیل طولانی شدن جنگ چند باری تصمیم به حضور در جبهه های حق علیه باطل گرفتند
و حتی در اوایل با نیروهای مردمی که در روزهای اولیه جنگ تشکیل می شد و بصورت چریکی
دفاع می کردند همکاری نمود ولی به دلیل مشکلات زندگی شخصی چون تنها بودن زن و فرزندان
و آوارگی و نبودن سر پناه لازم برای فرزندان این حضور زیاد طولانی نبود
بعد از مدتی برای امورات زندگی خود مجبور شدند چند
راس گاو و گوسفند خریده و به دامپروری روی بیاورد و برای تامین علوفه دامهای خود دوباره
به شهر گیلان غرب که در آن زمان نیمه خالی بود برگردند در روستای بین گرد جای گزین
شوند و در زیر موشکها و بمبارانهای ارتش بعث عراق که حتی در گورسفید مستقر بودند پرداخته
و ابابی از گلوله بارانهای دشمن نداشت تا اینکه طی رشادتهای رزمندگان اسلام بخشهایی
از شهرستان گیلان غرب چون گورسفید و روستای مجاور آن یعنی تنگ کورک آزاد شد و عراق
تا قصرشیرین عقب نشینی کردند بعد از عقب نشینی عراق توانستند به روستای محل زندگی خود
چند ماهی برگردند تا هم دامداری و کشاورزی را شروع کنند دراین زمان هنوز روستا پاک
سازی از مواد منفجره و مین نشده بود که برادر بزرگوار ایشان که عبداله آزادی نام داشت
بر اثر برخورد با مین هم به شهادت رسیدند
دوباره مجبور شدند در روستای بین گرد از توابع شهرستان
گیلان غرب مستقر شوند این شیوه زندگی ادامه داشت تا اینکه در مورخه 62/5 زمانی که برای
خرید مایحتاج زندگی خود به شهر گیلانغرب که هنوز مردم در آن زندگی می کردند و مغازه
ها باز بودن رفته که ناگهان شهر مورد حمله وحشیانه هواپیماهای عراقی قرار گرفته که
جز شدیدترین بمبارانهای شهر به حساب می آمد که به قراری بیش از هشت نفر زن و کودک و
مردم بی دفاع به شهادت رسیدند که بر اثر اصابت ترکش به ناحیه سر و انتقال ایشان به
بیمارستان دویست تختخوابی آن زمان که متعلق به ارتش جمهوری اسلامی بودند بر اثر خونریزی
داخلی از ناحیه سر به شهادت رسیدند
یادش گرامی و روحش شاد باشد