شخصيت ها / شهدا / نجفعلی خدائی / متن / زندگینامه / زندگینامه مفصل شهید نجفعلی خدائی
شهید نجفعلی
خدایی یکم فروردین ۱۳۰۷،
در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش هاشم، کارگر بود و مادرش کشور نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. نقاش ساختمان بود. سال ۱۳۳۳ازدواج کرد و صاحب سه پسر و دو دختر
شد. بیست و یکم بهمن ۱۳۵۷،
در سبزه میدان زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به
شهادت رسید. پیکرش را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.
روستای آقجه پیره زنجان زادگاه رادمردی از خیل سواران
شورآفرین عشق؛ که در عصر غربت وتنهایی دین خدا به یاری آن شتافته وسواربرمرکب
ایمان و ارادت به حضرت دوستجاده های ایثار و شهادت راپیمود.
این شقایق سرخ شهادت به سال1326 در خانواده ای کشاورزوازطبقه
متوسط جامعه قدم به عالم خاکی نهاد تا در پرتو الطاف خداوندی پیشه بلند زمان را
پشت سر نهاده وبه سوی کرانه های تکامل انسانی روانه شود. هنوزفصلی ازحیات
سبزنجفعلی نگذشته بودکه همپای پدرومادربه شهرزنجان هجرت نمود اهل تلاش وکوشش
وفداکاری بودووجودنازنینش هرگزیارای آزارخاطرکسی رانداشت اشتیاق فراوانی به آموختن
داشت اماهرگزطعم شیرین درس ودانش را نچشید؛ دردانه پدرو مادری متدین و مهربان و
معتقد به انقلاب بود و برای اینکه اسباب دلنگرانی خانواده را فراهم نکنظدحضوردرراهپیمایی
برعلیه رژیم منحوس پهلوی را آشکارنمی نمودوقتی که قدوقامت برافراشت حرفه آشپزی
راپیشه خودساخت سپس به کارنقاشی ساختمان روی آوردتاروزی حلالی به دست آوردوباعرق
جبین خودزندگی کند.
اندک اندک زمان تشکیل خانواده فرارسید ونجفعلی به خواستگاری
دخترهمسایه اشان رفتتدین ونجابت خاصی که در وی وجودداشت زمینه ازدواج وی باهمسرش
راکه ازخانواده ای باوضع اقتصادی به مراتب بهتری برخوردار بودندفراهم ساخت.
اهل محل به وی ارادت خاصی داشتندچرا که جویای حال همه بود و
سعی می کرد تا آنجا که میتواندبه دوستان وآشنایان یاری رسانداهل سخاوت وبخشش
بودودوست داشت آنچه راکه داردبادیگران قسمت کند می گفت: اهل بخشش باشید تا خداوند
نیزبرشما ببخشد زندگی پراز عشق وعلاقه به خانواداش دراتاقی کوچک اماباصفایی
بسیارآغازگشت ازوی3پسرو1دختر به یادگارمانده است درانجام وظایف مربوط به منزل
وتعمیروسایل کوشابودارادت ویژه ای به اهل بیت عصمت وطهارت داشت بانام حضرت
علی(ع)واردگودزورخانه می شدتاتواضعوفروتنی رادرخودتقویت کندبه هنگام
عاشورانیزدرمراسم مذهبی حضوری فعال داشت وباتبحر خاصی که در آشپزی داشت نذری حلیم
اهل فامیل راسامان می دادوبارمزیا حسین الم دسته مسجدحیدریه راتاامامزاده هاشم
شهرزنجان مشایعت می کردانگارنیرویی ازعالم غیببه امدادش می آمدوتوانی دوچندان به
وی می بخشید.
می گفت: (یا صاحب عصروزمان) ما که به هنگام قیام جدت امام
حسین(ع) به دنیا نبودیم یاریگر فریار هل من ناصر ینصرنی مولا جان باشیم اما
خدایااکنون توانی مضاعف به من ببخش تاحبیب ابن مظاهر زمان خویش باشیم واین
پیرفرزانه رایاری رسانم.
وقتی که رستاخیزدینی مردم آغازشدجانی دوباره درکالبد بی روح
امت دمیده گشت ومردم بیدار از نفخه آگاهی و قیام قدم به عرصه انقلاب نهادند نجفعلی
که جانش ازنغمه آزادی بهوجدآمده بودبه جمع بیکران ملت پیوست ودربسیاری
ازراهپیماییها؛ درگیریها؛دیوارنویسی وپخش اعلامیه های امام نقش فعالی ایفا
نمودباشوروشوق وصف ناپذیری درمسجد ولی عصر(عج) حضورمی یافت اوکه دارای قدوقامتی
چون سرووقوی بودمیدان داربسیاری ازدرگیریهاشد.
عصرروزبیست ویکم بهمن 57 درشهرزنجان نیزهمانندجای جای ایران
فریادآزادی واستقلابه گوش می رسیدصدای گلوله ورگبارلحظه ای قطع نمی شدایشان
درکنارمردم فریادبرادری سرمی دادند اما درساختمان شهربانی که در محله سبزه میدان
قرارداشت هم چنان مقاومت صورت می گرفت و شهربانی قصد تسلیم شدن نداشت به گونه ای
که انقلابیون برای تسخیراین منطقه بسیج شدند و به سمت ساختمان شهربانی حرکت نمودند
نجفعلی نیزدرمیان جمع بود و در ردیف اول قرار داشت کهالی رئیس مهدوم وقت به همه
نیروهایش آماده باش داده است چند قبضه مسلسل در پشت بام و مقابل ساختمان همچون
کرکسی به انتظار نشسته اند مردم باشعار((مرگ برکهالی))به سوی ساختمان حمله می
کننددرگیری شدیدی رخ می دهدگلوله های پرشتاب سینه سرد فضا را می شکافند و درسینه
گرم مردان قیام جای می گیرند جوانانی برومنددرخون میغلطند و دراین میان شهید خدایی
ازناحیه پامورداصابت قرارمیگیرد اوکشان کشان خودرادرحالی که خونریزی شدیدی داردبه
کوچه ای می رساندنیروهای گاردهم وارد معرکه شده اندوبرشدت درگیری افزوده شده هرکسی
درفکرجان پناهی است نجفعلی مدت زیادی درکوچه می مانداماکسی از ترس تک تیراندازان
نمی تواندبه اونزدیک شودواین جوان سروقامت براثر خونریزی زیاددرروز22بهمن57بامرگی
سرخ به دیارحق می شتابدپیکرپاکش را از مسجد ولیعصر توسط دوستانش باشکوهی آمیخته از
اضطراب در حضور نیروهای رژیم تشییع می کنندتااینکه پیکرپاکش درمزارشهدای پایین
شهرزنجان درآغوش خاک آرام می گیرد.
خاطره: همسرش می گفت: به هنگام محرم دودیگ مسی تهیه می
کردیکی رابرای منزل ویکی رابرای مسجد تا درهنگام احسان و نذری که ازسوی مسجدداده
می شدغذا دراین دیگ طبخ شود؛یک بارنیزمسجدحیدریه رانقاشی نمودچرا که معتقدبودارادت
به آستان اهل بیت وهرآنچه که در این مسیرقراردارددشواری راه رسیدن به حق را تسهیل
می کند.
منبع: اداره امور فرهنگی،
تبلیغات، هنری و اسناد بنیاد شهید و امور ایثارگران استان زنجان