وصیت نامه شهید مسعود کاظمی
مسعود کاظمی، یکم فروردین ۱۳۴۴، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش اصغر (فوت۱۳۶۲) و مادرش گل‌خاتون نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پنجم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه و پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نوید شاهد قزوین:

وصیت نامه شهید مسعود کاظمی

یاد شهدا را همواره زنده نگه دارید.

خلقت انسان -از ابتدای وجود تا حال- همواره با برهان و دلیل همراه بوده و رجعت آن نیز بدون علت نبوده است، که خالق در خلقت گفت: «تبارک الله احسن الخالقین» و در رجعت گفت: «انا لله و انا الیه راجعون».
حال در میانه ی این آمدن و رفتن، «چگونه باید باشیم و چه باید بکنیم و چگونه باید برویم؟» مطرح است.
مولا جان! به هر کجا که سر کشیدم، نشانه های تو را دیدم؛
به هر کجا نظر افکندم، نعمت های تو را دیدم؛
به هر چه فکر کردم، جلوه ی تو را احساس نمودم و با هر که گفت و گو کردم، سخن از تو شنیدم.
آخر چه کنم که بنده ای ناتوانم و یک جان بیشتر ندارم، که با خون همین یک جان نیز خواهم نوشت: «لبیک؛ اللهم لبیک» و در ثانیه های آخر عُمرم هم خواهم گفت: «اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمداً رسول الله و اشهدان علیاً ولی الله».
مولا جان! افسوس که زبانم قاصر است و دستم ناتوان.
از کدامین گناهانم بگویم و کدام یک از آنها را اعتراف کنم؟
تو خود نیک می دانی که چه قدر قلبم از گناه و معصیت سیاه گشته است.
آن قدر بار گناهانم افزون شده، که هر آن ممکن است نیست و نابودم کند؛
ولی ای امید ناامیدان!
نمی خواهم با این همه گناه و معصیت بمیرم.
بارالها! نمی خواهم فردای قیامت -که در محضرت حاضر می شوم و در حالی که شهدا و صالحینت از خوشحالی در پوست خود نمی گنجند- سرافکنده و شرمسار باشم.
خالقا! به زیادی گناهانم مَنگر و به قلب سیاهم نگاه مَکن.
هم می دانم و هم می دانی که برایت بنده ای شایسته و خالص نبودم و آنگونه که شایسته ات بود، ستایشت نکردم.
خداوندا! اگر در آن روز بگویی: «ای بنده ی گناهکار! هیچ یک از اعمالت مورد قبول ما نیست»، چه کنم؟
به کدامین سوی بگریزم، که از هجوم گناهانم در امان باشم؟
ای شهدای عزیز! شما از «رب العالمین» بخواهید که گناهان مرا ببخشاید.
ای مقربین درگاه ایزدی و ای ائمه ی اطهار شما نزد خدا مرا شفاعت کنید.
یا صاحب الزمان(عج)! نکند از من روی برگردانی و از مهر و محبت خویش مرا بی بهره سازی.
بارالها! جان دادنم نه به معنای داد و ستد است تا به بهشت بروم. نه! هرگز!
دوست دارم خونم را به راهت هدیه کنم و بدنم نیز در میدان نبرد قطعه قطعه گردد و در آتش جهنم بسوزم.
امام عزیز؛ ای منادی دهنده ی نور و سعادت و ای درهم کوبنده ی ظلمت و جهل! افسوس که بیش از یک جان نداشتم تا با خون آن پیامت را -که پیام خداست- به گوش خلق مظلوم برسانم.
اماما! ندایت را شنیدم و فرمانت را به جان اطاعت کردم؛
امید که مورد پذیرش درگاه الهی واقع شود.
خمینی جان، ای شیرمرد جماران! این امت با جان و دل و تا آخرین قطره ی خون خود در کنارت هست و همانگونه که تو در کنار صاحب الزمانی، از امام زمان(عج) بخواه که در کنار این امت شهیدپرور باشد.
بارالها! ما را از خادمین مخلص و شایسته ی اسلام و مسلمین قرار بده.
امت قهرمان ایران! همواره یار و مددکار «روح الله» باشید، تا خداوند نگهدار و پشتیبان شما باشد.
نمازهای جمعه را با وحدت و اتحاد بیشتر بپا دارید، که دشمن –قسم خورده ی شما- از یکپارچگی شما ضربه های سختی خورده است.
سعی کنید تمام کارهایتان برای خدا باشد.
فرامین امام را مو به مو اجرا کنید.
اگر در کارها به مشکلات رسیدید، به قرآن رجوع کنید.
در راهپیمایی ها، باشکوه هر چه بیشتر حاضر شوید و یاد شهدا را همواره زنده نگه دارید.
در پایان از خداوند رحمان خواستارم که زندگی ما را همراه با سعادت و مرگ ما را همراه با شهادت قرار دهد.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده