جانباز کرمانشاهی «بهروز رشیدی»
«بهروز رشیدی» می‌گوید: همان طور که همه در زمان جنگ، روحیه قوی برای دفاع از ناموس و آب و خاک داشتند هنوز هم این روحیه در مردم وجود دارد. اگر دشمنان قدمی بخواهند بردارند مردم جلوتر از آنها برای حافظت از دین و آب و خاک قدم عَلم خواهند کرد.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، در آستانه ولادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) و گرامیداشت روز جانباز بر آن شدیم با «بهروز رشیدی» جانباز کرمانشاهی و در واقع یکی از قهرمانان واقعی و همیشگی این مرز و بوم که سند حقانیت انقلاب اسلامی است به گفتگو بنشینیم که در ادامه می‌خوانید:

روحیه ایثارگری دوران دفاع مقدس، همچنان در مردم ایران جاری است

نوید شاهد کرمانشاه: لطفا خود را معرفی کرده و بگویید در کدام ارگان مشغول خدمت بودید.

جانباز کرمانشاهی: من بهروز رشیدی در کرمانشاه متولد شدم. سال 1360 دیپلم گرفتم. آزمون وردی دانشگاه را شرکت کردم اما به دلیل بحث انقلاب فرهنگی که در دستور کار دولت بود دانشگاه‌ها تعطیل شده بودند. از سوی دیگر خانواده من علاقه زیادی به ارتش جمهوری اسلامی داشتند به من پیشنهاد دادند که وارد این ارگان شوم و سال 1361 به استخدام ارتش درآمدم.

نوید شاهد کرمانشاه: فعالیت شما در ارتش جمهوری اسلامی، همزمان شده بود با آغاز جنگ تحمیلی شما به کدام منطقه اعزام شدید؟

جانباز کرمانشاهی: بله، آن زمان ما را به جبهه‌ جنگ در منطقه‌های مختلف اعزام می‌کردند اما به یاد دارم که ما را در بهمن‌ماه 1364 گردان 108 تیپ 4 لشکر 81 در منطقه ازگه واقع در دشت ذهاب مستقر کردند. در حین این جابه‌جایی دشمن پی به استقرار ما در این منطقه برده بود.

نوید شاهد کرمانشاه: وقتی دشمن از حضور شما در منطقه پی برده بود دست به اقدامی علیه شما نزد؟

جانباز کرمانشاهی: دشمن در آنِ واحد برای کسب اطلاعات بیشتر از استقرار ما دست به اعزام نیروی گشتی زد و می‌خواست به هر شکلی که شده علت جابه‌جایی ما را بفهمد.

نوید شاهد کرمانشاه: چه اتفاقی برای شما افتاد؟

جانباز کرمانشاهی: یک شب من به همراه گروهبان شهید «ویس مریدی» تقریباً ساعت 1:30 بامداد برای سَرکشی از نگهبان‌ها وارد کانال‌ها شدیم در حین بازدید متوجه سَر و صدایی شدیم به محض اینکه خواستیم جلو برویم نیروهای عراقی یک آر پی جی به طرف دیدگاه ما شلیک کردند و به دلیل اینکه دقت در پرتاب آن نداشتند گلوله در هوا منفجر و هیچ آسیبی به ما وارد نشد از آن شب به بعد تصمیم گرفتیم که به جلوی منطقه افرادی را اعزام کنیم. چند شب آنجا بودند که عراقی‌ها متوجه هیچ چیزی نشدند آنها پی به هوشیاری ما نیز برده بودند.

نوید شاهد کرمانشاه: برای اینکه دشمن وارد حوزه شما نشود دست به چه اقدامی زدید؟

جانباز کرمانشاهی: خودم به تنهایی تصمیم گرفتم کمین را یک بار دیگر جلوتر ببرم و پیشرو شدم، به اتفاق 6 نفر از سربازها حرکت کردیم، حدود ساعت 8 شب 25 اسفند ماه 1364 به صورت یک خط دتشبان مستقر شدیم، سربازی به نام «سلیمانی» که بی‌سیم چی بود و منطقه را می‌شناخت با ما همراه شد تا ساعت 3 شب 26 اسفند آنجا بودیم اما به علت سردی هوا و بارانی که می‌آمد به عقب برگشتیم با گردان تماس گرفتم که اعلام کردند چند ساعتی دیگر بمانید.

نوید شاهد کرمانشاه: از نحوه مجرحیتتان برایمان بگویید.

جانباز کرمانشاهی: چند ساعتی در منطقه ماندیم و در نهایت به سمت عقب حرکت کردیم سرباز سلیمانی که راه بلد ما بود را جلوی همرزمان و خودم پشت سر آنها حرکت می‌کردم، یک آن متوجه شدم راه را منحرف می‌رویم را به جلو رساندم و به سلیمانی گفتم مسیر را اشتباهی می‌رویم. گفت: نه درسته بیا. همین لحظه انفجاری صورت گرفت یکی از سربازها مجروح شد، سریع رفتم به او کمک کنم که انفجار دوم هم رخ داد و یکی دیگر از سربازها که اهل آذربایجان بود مچ پایش قطع شد، با دستمال توی جیبم پای چپش را بستم، هر چه با گروهان تماس گرفتم جواب ندادند مجبور شدم او را روی دوشم بیاندازم که خیلی سنگین بود، چند متری جلو رفتم اما نتوانستم ادامه دهم او را روی سنگ بزرگی گذاشتم به او گفتم: تا مقر فاصله‌ای نیست اینجا باشید که سریع بروم از یگان نیرو بیاورم. تا حرکت کردم بیسیم چی جواب داد و بچه ها آمده بودند به شهید شهید مریدی و آقای خزلی گفتم: داخل میدان مین افتادیم که با تعجب و دلهره عجیبی گفتند اینجا مینی وجود ندارد در جواب گفتم: زمانی که عراقی ها عقب نشینی کردند مین هایی را هم اینجا کار گذاشتند.

به آنها گفتم نگران نباشید من میدان مین را مشخص کردم پشت سر من بیایید. با هم از روی سنگ‌ها روانه شدیم. من از روی سنگ بزرگی به روی سنگ دیگر پریدم سنگ محکم نبود همین که روی آن فشار آوردم یک مین منفجر شد.

نوید شاهد کرمانشاه: از چه ناحیه‌ای مجروح شدید؟

جانباز کرمانشاهی: مین که منفجر شد داخل یک شیار افتادم در آن لحظه چیزی را احساس نکردم، بچه‌ها وحشت کرده بودند و نمی‌توانستند جلو بیایند با توپخانه تماس گرفتند و منور انداختند که آنجا روشن شود دقیقا یک مین گوجه‌ای دیگر 30 سانتی من بود اگر تکان می‌خوردم آن هم منفجر می‌شد جرأت اینکه دست به پایم بزنم را نداشتم، با منور دوم نگاهی به پایم انداختم جفت پوتین پایم سالم بود و هیچ اثری از خون وجود نداشت، دستم را داخل پوتین‌ها کردم و به صورتم هم دست کشیدم خونی نبود همین که خواستم بلند شوم درد شدیدی به پایم زد و فهمیدم مچ پایم شکسته که فریاد زدم من طوریم نشده به هاشم لو برسید خونریزی داره که بعد با پتو من را بالا کشیدند و به بیمارستان «هاشمی‌نژاد» اسلام‌آباد غرب اعزام کردند.

نوید شاهد کرمانشاه: در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.

جانباز کرمانشاهی: همان طور که همه در زمان جنگ روحیه قوی برای دفاع از ناموس و آب و خاک داشتند، هنوز هم این روحیه در مردم وجود دارد. اگر دشمنان قدمی بخواهند بردارند مردم جلو تر از آنها برای حافظت از دین و آب و خاک قدم عَلم خواهند کرد.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده