فقط دعا کنید که من شهید شوم
سهشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۷:۰۳
شهید اسدالله نجارپور گفت: مادر اگر دنبالم در جبهه بیایی، آبرویم میرود فقط دعا کنید که من شهید شوم...
به گزارش نوید شاهد قزوین، سرباز شهید اسدالله نجارپور، دوم خرداد سال 41 در قزوین به دنیا آمد، پدرش محمدعلی نام داشت و تا پایان دوره راهنمایی درس خوانده بود.
این شهید بزرگوار به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و در هفدهم فروردین سال 67، در قصر شیرین توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سینه و سر، شهید شد، مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
فاطمه صادقیان مادر شهید اسدالله نجارپور در خصوص آخرین وداع فرزندش:
نزدیک به دو سال بود که خدمت سربازیاش را در جبههها میگذراند؛ یکبار که به مرخصی آمده بود تا عکسی برای برگه پایان خدمتش بگیرد، کمی دیرتر به جبههها برگشت و برای همان چند روز چهار ماه برایش اضافه خدمت بُریدند، اما او فقط میخندید.
آخرینبار که برای مرخصی و دیدار با ما آمده بود با همه مرخصیهای دیگرش فرق داشت؛ وقتی میخواست برود حال عجیبی داشتم، برایش باقلوا و شیرینی خانگی پختم و توی ساکش گذاشتم و سفارش کردم قدری هم به فرمانده و دوستانش بدهد.
آن روز که میرفت حال خوبی نداشتم؛ باهم روبوسی کردیم او را از زیر قرآن رد کردم و پشتش آب پاشیدم؛ یک لحظه به زبانم آمد که خدایا او را به نزد تو میفرستم و ته دلم احساس کردم که او دیگر نخواهد آمد، اما گفتم: «حسین جان این دفعه زودتر بیا، اگر نیایی من میآیم جبهه به دنبالت»، حسین هم گفت: « نه مادر اگر بیایی آبرویم میرود فقط دعا کنید که من شهید شوم».
ماه رمضان بود رفته بودیم مسجد جلسه قرآن، عروسم آمد و گفت: مادر با بلندگو اعلام کردند که اسدالله نجارپور شهید شده است؛ کمی خودم را جمع و جور کردم و گفتم: خوب اسدالله همان حسین من است دیگر و من مانده بودم که خبر شهادت حسین را به دختری که برایش نشان کرده بودیم تا بعد از سربازی عروسی کنند چگونه بدهم؟
این شهید بزرگوار در وصیتنامهاش مینویسد: من، این چند سطر را به عنوان وصیتنامه به خانوادهام تقدیم میدارم. اول، سخنی با مادرم دارم؛ مادر عزیز! مرا ببخش که هرگز نتوانستم فرزندی شایسته برایت باشم؛ آن چه به من دادی، بهایی بس گران دارد و منْ توان جبران آن را ندارم.
مادر جان! تو خوب میدانی که بعثیان کافر در کشور ما چه جنایات زیادی مرتکب شدند و در سراسر جبهه ها، نشانههای ظلم و ستم این از خدا بی خبران آشکار می باشد. مادر جان! اینک که من در جبهه هستم (چه در خط مقدم و چه موقع حمله) اگر خداوند شهادت را نصیبم نمود، تو خوشحال باش که خداوند تو را به عنوان مادر شهید برگزیده است؛ البته مادر عزیزم! میدانم به خاطر آرامش قلبت گریه خواهی کرد!(1775995)
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
این شهید بزرگوار به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و در هفدهم فروردین سال 67، در قصر شیرین توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سینه و سر، شهید شد، مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
فاطمه صادقیان مادر شهید اسدالله نجارپور در خصوص آخرین وداع فرزندش:
نزدیک به دو سال بود که خدمت سربازیاش را در جبههها میگذراند؛ یکبار که به مرخصی آمده بود تا عکسی برای برگه پایان خدمتش بگیرد، کمی دیرتر به جبههها برگشت و برای همان چند روز چهار ماه برایش اضافه خدمت بُریدند، اما او فقط میخندید.
آخرینبار که برای مرخصی و دیدار با ما آمده بود با همه مرخصیهای دیگرش فرق داشت؛ وقتی میخواست برود حال عجیبی داشتم، برایش باقلوا و شیرینی خانگی پختم و توی ساکش گذاشتم و سفارش کردم قدری هم به فرمانده و دوستانش بدهد.
آن روز که میرفت حال خوبی نداشتم؛ باهم روبوسی کردیم او را از زیر قرآن رد کردم و پشتش آب پاشیدم؛ یک لحظه به زبانم آمد که خدایا او را به نزد تو میفرستم و ته دلم احساس کردم که او دیگر نخواهد آمد، اما گفتم: «حسین جان این دفعه زودتر بیا، اگر نیایی من میآیم جبهه به دنبالت»، حسین هم گفت: « نه مادر اگر بیایی آبرویم میرود فقط دعا کنید که من شهید شوم».
ماه رمضان بود رفته بودیم مسجد جلسه قرآن، عروسم آمد و گفت: مادر با بلندگو اعلام کردند که اسدالله نجارپور شهید شده است؛ کمی خودم را جمع و جور کردم و گفتم: خوب اسدالله همان حسین من است دیگر و من مانده بودم که خبر شهادت حسین را به دختری که برایش نشان کرده بودیم تا بعد از سربازی عروسی کنند چگونه بدهم؟
این شهید بزرگوار در وصیتنامهاش مینویسد: من، این چند سطر را به عنوان وصیتنامه به خانوادهام تقدیم میدارم. اول، سخنی با مادرم دارم؛ مادر عزیز! مرا ببخش که هرگز نتوانستم فرزندی شایسته برایت باشم؛ آن چه به من دادی، بهایی بس گران دارد و منْ توان جبران آن را ندارم.
مادر جان! تو خوب میدانی که بعثیان کافر در کشور ما چه جنایات زیادی مرتکب شدند و در سراسر جبهه ها، نشانههای ظلم و ستم این از خدا بی خبران آشکار می باشد. مادر جان! اینک که من در جبهه هستم (چه در خط مقدم و چه موقع حمله) اگر خداوند شهادت را نصیبم نمود، تو خوشحال باش که خداوند تو را به عنوان مادر شهید برگزیده است؛ البته مادر عزیزم! میدانم به خاطر آرامش قلبت گریه خواهی کرد!(1775995)
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما