بدون خداحافظی پا به فرار گذاشت
چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۴۳
سربازی که در طول راه با شهید بابایی شوخی کرده بود، وقتی فهمید ایشان فرمانده پایگاه اصفهان است، از شدت خجالت، خیلی آرام در ماشین را باز کرد و بدون خداحافظی با سرعت به داخل پایگاه دوید...
به گزارش نوید شاهد قزوین، شهید عباس بابایی، چهارم آذر ۱۳۲۹، در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش اسماعیل و مادرش فاطمه نام داشت، تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند، سرلشکر خلبان بود، سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد.
این شهید بزرگوار پانزدهم مرداد ۱۳۶۶، با سمت فرمانده اطلاعات ـ عملیات در سردشت توسط نیروهای عراقی هنگام پرواز بر اثر اصابت گلوله ضدهوایی به گردن، سینه و دست، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
خاطره سرگرد رضا نیکخواهی همرزم سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی:
جهت انجام هماهنگی در مورد عملیات هواپیمای «F-14» در پایگاه هفتم، من و یکی از برادران به همراه شهید بابایی از اصفهان به شیراز میرفتیم. وقتی به دروازه ورودی شهر رسیدیم، سربازی که لباس نیروی هوایی را بر تن داشت جلو ماشین دست بلند کرد. طبق معمول، به توصیه شهید بابایی او را سوار کردیم.
من با لباس فرم در جلو، کنار راننده بودم و شهید بابایی مثل همیشه با یک پیراهن ساده و سری تراشیده در عقب ماشین نشسته بود. آن سرباز هم پس از سوار شدن در کنار شهید بابایی قرار گرفت.
وقتی حرکت کردیم، سرباز با دقت در چهره و لباس شهید بابایی نگریست، سپس از او پرسید: داداش سربازی؟ او گفت: بله. سرباز در حالی که با دستش بر روی پای شهید بابایی میزد، گفت: دمت گرم. کجا خدمت میکنی؟ شهید بابایی پاسخ داد: پایگاه هشتم اصفهان.
سرباز در حالی که جابهجا میشد ادامه داد: میگن پایگاه هشتم خیلی فرمانده باحالی داره؟ او قدری مکث کرد و پاسخ داد: میگن فرمانده خوبی است.
در طول راه، تا نزدیک پایگاه هفتم، بین آن سرباز و شهید بابایی صحبتهای دوستانهای رد و بدل شد. هنگامی که به در ورودی پایگاه رسیدیم، دژبان جهت شناسایی ما پیش آمد و کارتهای شناسایی را چک کرد.
در پایان از پذیرفتن کارت شناسایی شهید بابایی عذرخواهی کرد و وقتی توضیح دادیم که این آقا جناب سرهنگ بابایی هستند، او نپذیرفت و گفت که باید با فرمانده پایگاه هماهنگ کند.
وقتی فرمانده پایگاه هویت شهید بابایی را تایید کرد، دژبان در حالی که اظهار شرمندگی میکرد، نزدیک ما آمد و با ادای احترام نظامی از شهید بابایی عذرخواهی کرد.
سربازی که در عقب ماشین نشسته بود و این برخوردها را میدید، دریافت این آقا که در طول راه با او شوخی کرده بود سرهنگ بابایی فرمانده پایگاه اصفهان است؛ به همین خاطر از شدت خجالت، خیلی آرام در ماشین را باز کرد و بدون خداحافظی با سرعت به داخل پایگاه دوید.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
این شهید بزرگوار پانزدهم مرداد ۱۳۶۶، با سمت فرمانده اطلاعات ـ عملیات در سردشت توسط نیروهای عراقی هنگام پرواز بر اثر اصابت گلوله ضدهوایی به گردن، سینه و دست، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
خاطره سرگرد رضا نیکخواهی همرزم سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی:
جهت انجام هماهنگی در مورد عملیات هواپیمای «F-14» در پایگاه هفتم، من و یکی از برادران به همراه شهید بابایی از اصفهان به شیراز میرفتیم. وقتی به دروازه ورودی شهر رسیدیم، سربازی که لباس نیروی هوایی را بر تن داشت جلو ماشین دست بلند کرد. طبق معمول، به توصیه شهید بابایی او را سوار کردیم.
من با لباس فرم در جلو، کنار راننده بودم و شهید بابایی مثل همیشه با یک پیراهن ساده و سری تراشیده در عقب ماشین نشسته بود. آن سرباز هم پس از سوار شدن در کنار شهید بابایی قرار گرفت.
وقتی حرکت کردیم، سرباز با دقت در چهره و لباس شهید بابایی نگریست، سپس از او پرسید: داداش سربازی؟ او گفت: بله. سرباز در حالی که با دستش بر روی پای شهید بابایی میزد، گفت: دمت گرم. کجا خدمت میکنی؟ شهید بابایی پاسخ داد: پایگاه هشتم اصفهان.
سرباز در حالی که جابهجا میشد ادامه داد: میگن پایگاه هشتم خیلی فرمانده باحالی داره؟ او قدری مکث کرد و پاسخ داد: میگن فرمانده خوبی است.
در طول راه، تا نزدیک پایگاه هفتم، بین آن سرباز و شهید بابایی صحبتهای دوستانهای رد و بدل شد. هنگامی که به در ورودی پایگاه رسیدیم، دژبان جهت شناسایی ما پیش آمد و کارتهای شناسایی را چک کرد.
در پایان از پذیرفتن کارت شناسایی شهید بابایی عذرخواهی کرد و وقتی توضیح دادیم که این آقا جناب سرهنگ بابایی هستند، او نپذیرفت و گفت که باید با فرمانده پایگاه هماهنگ کند.
وقتی فرمانده پایگاه هویت شهید بابایی را تایید کرد، دژبان در حالی که اظهار شرمندگی میکرد، نزدیک ما آمد و با ادای احترام نظامی از شهید بابایی عذرخواهی کرد.
سربازی که در عقب ماشین نشسته بود و این برخوردها را میدید، دریافت این آقا که در طول راه با او شوخی کرده بود سرهنگ بابایی فرمانده پایگاه اصفهان است؛ به همین خاطر از شدت خجالت، خیلی آرام در ماشین را باز کرد و بدون خداحافظی با سرعت به داخل پایگاه دوید.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما