از خیر کلاس بگذریم
دوشنبه, ۱۱ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۱۶
گفتم «بیا از خیر کلاس بگذریم باشد برای هفته بعد تا جا و مکان بهتری را تهیه کنیم»، اما شهید چگینی با لحنی قاطع گفت: «نه، عوض این حرفها، برو جارو و خاکانداز را بیاور»...
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید قدرتالله چگینی، سیام دی ۱۳۲۶ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش غلامرضا و مادرش معصومه نام داشت، تا پایان دوره کارشناسی در رشته مترجمی زبان عربی درس خواند، معاون اداره آموزش و پرورش بود، سال ۱۳۵۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. این شهید بزرگوار دوازدهم شهریور ۱۳۶۰ در قزوین مورد سوءقصد گروههای ضدانقلاب قرار گرفت، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
خاطره محمدابراهیم فائزی، دوست شهید قدرتالله چگینی:
قبل از انتصاب شهید چگینی به سمت معاونت آموزش و پرورش، جهت تدریس اخلاق اسلامی برای معلمین با زحمات فراوان توانستیم از اداره در یکی از مدارس کلاسی را بگیریم.
جلسه تدریس اخلاق اسلامی معلمین در روز جمعه برگزار میشد و برای آماده کردن کلاس، صبح زود به همراه شهید چگینی عازم مدرسه مورد نظر شدیم.
وقتی در زدیم، سرایدار مدرسه با عصبانیت در را باز کرد و با توجه به هماهنگی قبلی، از اینکه او را از خواب بیدار کردیم، ناراحت بود.
شهید چگینی در مقابل این برخورد سرایدار، به گرمی با او سلام و احوالپرسی و معذرتخواهی کرد و سراغ کلاس را گرفت که سرایدار با بیاعتنایی کلاسی را به ما نشان داد و رفت.
از دیدن گردوخاک و کثیفی کلاس متعجب شدیم. گفتم«بیا از خیر کلاس بگذریم. باشد برای هفته بعد تا جا و مکان بهتری را تهیه کنیم». اما او با لحنی قاطع گفت: «نه، عوض این حرفها، برو جارو و خاکانداز را بیاور.» من هم جارو و خاکانداز را آوردم و مشغول نظافت شدیم.
بعد از آن شهید چگینی گفت: برو از منزل من رومیزی و گلدان را بگیرد و بیاور». با توجه به نزدیکی مدرسه به منزل او، آنها را گرفته و آوردم و سپس به حمام عمومی رفتیم و به مدرسه آمدیم و بدین ترتیب شهید چگینی آن روز با عمل به اخلاق اسلامی، این موضوع را به صورت تئوری هم برای معلمین تدریس نمود.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
خاطره محمدابراهیم فائزی، دوست شهید قدرتالله چگینی:
قبل از انتصاب شهید چگینی به سمت معاونت آموزش و پرورش، جهت تدریس اخلاق اسلامی برای معلمین با زحمات فراوان توانستیم از اداره در یکی از مدارس کلاسی را بگیریم.
جلسه تدریس اخلاق اسلامی معلمین در روز جمعه برگزار میشد و برای آماده کردن کلاس، صبح زود به همراه شهید چگینی عازم مدرسه مورد نظر شدیم.
وقتی در زدیم، سرایدار مدرسه با عصبانیت در را باز کرد و با توجه به هماهنگی قبلی، از اینکه او را از خواب بیدار کردیم، ناراحت بود.
شهید چگینی در مقابل این برخورد سرایدار، به گرمی با او سلام و احوالپرسی و معذرتخواهی کرد و سراغ کلاس را گرفت که سرایدار با بیاعتنایی کلاسی را به ما نشان داد و رفت.
از دیدن گردوخاک و کثیفی کلاس متعجب شدیم. گفتم«بیا از خیر کلاس بگذریم. باشد برای هفته بعد تا جا و مکان بهتری را تهیه کنیم». اما او با لحنی قاطع گفت: «نه، عوض این حرفها، برو جارو و خاکانداز را بیاور.» من هم جارو و خاکانداز را آوردم و مشغول نظافت شدیم.
بعد از آن شهید چگینی گفت: برو از منزل من رومیزی و گلدان را بگیرد و بیاور». با توجه به نزدیکی مدرسه به منزل او، آنها را گرفته و آوردم و سپس به حمام عمومی رفتیم و به مدرسه آمدیم و بدین ترتیب شهید چگینی آن روز با عمل به اخلاق اسلامی، این موضوع را به صورت تئوری هم برای معلمین تدریس نمود.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما