گریه بر پیکر برادر!
دوشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۴۴
من به همراه یکی از دوستانم، وارد یکی از پایگاهها شده و با صحنه بسیار عجیبی روبرو شدیم، فرمانده گروهان را دیدم که در کنار جنازه یکی از شهدا نشسته است، وقتی ما را دید ... ادامه این خاطره از همرزم شهید «صفر اسمعیلی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید صفر اسمعیلی، دهم مهر ۱۳۳۵ در روستای حسینآباد از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش علی، کشاورز بود و مادرش صاحب نام داشت، تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، سال ۱۳۵۳ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت، سی و یکم فروردین ۱۳۶۷ با سمت معاون فرمانده گردان در شیخمحمد عراق بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه شهید شد، مزار او در گلزار شهدای روستای خاکعلی تابعه شهر آبیک قرار دارد و برادرش ولی نیز به شهادت رسیده است.
یوسف حسینپور همرزم شهید صفر اسمعیلی:عملیات «والفجر۱۰» بود. رزمندگان حدود چهارده ساعت در سرمای بسیار شدید منطقه توانسته بودند ارتفاعات صعبالعبور «حلبچه» را پشت سر گذاشته و تمامی پایگاههای دشمن را به تصرف خود درآورند.
من به همراه یکی از دوستانم، وارد یکی از پایگاهها شده و با صحنه بسیار عجیبی روبرو شدیم، «اسماعیلی» فرمانده گروهان را دیدم که در کنار جنازه یکی از شهدا نشسته است. وقتی ما را دید، با لبخند و خوشرویی خاصی، از ما استقبال کرد.
پرسیدم: «این شهید کیست؟» با لبخند در پاسخم گفت: «یکی از نیروهای گروهانم بود، که شب گذشته در درگیری با دشمن شهید شده است».
بعد از کمی صحبت با ایشان، خداحافظی کرده و راهی پایگاهی دیگر شدیم. در بین راه سؤالی ذهنم را مشغول خود کرده بود که: «چرا فرمانده کنار آن جنازه نشسته بود؟» از برادری که همراهم بود، موضوع را پرسیدم.
ایشان گفت: «مگر شما متوجه نشدید؟» گفتم: «متوجه چی؟» گفت: «آن دو با هم برادر بودند و آن که شهید شده بود، برادر بزرگتر فرمانده بود و «آرپیجی»زن گروهان، خشکم زده و اشک در چشمانم حلقه زده بود و به این همه صبر و استقامت غبطه میخوردم.
جالبتر اینکه هنوز چهلم شهادت برادر بزرگتر فرا نرسیده بود، که برادر کوچکتر(فرمانده) هم در عملیاتی در ارتفاعات «شیخ محمد» به شهادت رسید.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما