۲ مجوز در خواب!
پنجشنبه, ۰۳ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۳۳
شبی که قرار بود فردایش به جبهه اعزام شود در عالم خواب فرزند زهرا(س)، حضرت صاحب الزمان(عج) را میبیند که به وی میگوید: چرا دیر کردی... ادامه این خاطره از برادر شهید «سبحان جانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سبحان جانی، پنجم مهر ۱۳۳۹ در روستای ماخورین از توابع شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش ابوالقاسم، کشاورز بود و مادرش سکینه نام داشت، در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت، کارگر کارخانه بود، سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. این شهید بزرگوار از سوی بسیج در جبهه حضور یافت، نهم اردیبهشت ۱۳۶۵ در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر و کتف، شهید شد و مزار او در گلزار شهدای روستای شترک تابعه قزوین واقع است.
غلامرضا جانی برادر شهید سبحان جانی: برادرم سبحان جانی، شبی که قرار بود فردایش به جبهه اعزام شود، در عالم خواب فرزند زهرا(س)، حضرت صاحب الزمان(عج) را میبیند که به وی می گوید: چرا دیر کردی، زودتر بیا که من منتظر تو هستم.
سبحان که این پیام را میشنود در خواب گریه شدیدی میکند، به طوری که همسر او متوجه شده و او را از خواب بیدار کرده و جویای علت گریهاش میشود.
او که اصرار زیادی میکند، سبحان ماجرای خوابش را برای همسرش میگوید و از او میخواهد تا زمان شهادتش که نزدیک هم هست، خواب را برای کسی تعریف نکند.
جالب است که پدر سبحان نیز راضی به اعزام فرزندش به جبههها نبود، او هم شبی در خواب میبینید که سید بزرگوار ما به همراه حضرت امام خمینی(ره) وارد خانه شده و خطاب به پدر میگویند: تو نباید از رفتن فرزندت به جبهه ممانعت کنی.
پدر به شدت به خود لرزیده و از خواب که بیدار میشود، دیگر توان جلوگیری از فرزندش را برای رفتن به جبهه ندارد. سبحان وارد جبههها که میشود در عملیات شرکت میکند.
قبل از آغاز عملیات فرمانده آنان از رزمندگان میخواهد، با توجه به شرایط منطقه، همه محاسنشان را با تیغ بتراشند. سبحان از این موضوع بسیار ناراحت شده و میگوید: من چگونه میتوانم با صورت تیغ زده شده به دیدار ابیعبدالله الحسین(ع) بروم. او به ناچار این کار را پذیرفت و انجام داد، اما در همان عملیات شهید شد و در حالی که سر به بدن نداشت، به دیدار معشوق رفت.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین
نظر شما