تعقیب دشمن تا رود کارون
سهشنبه, ۰۸ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۵۷
بدون اینکه باران خمپاره، توپ و مسلسلها کوچکترین تزلزلی در ارادهاش ایجاد نماید، دشمن کافر را تا رودخانه کارون... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید « سبزعلی اینانلو» است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سبزعلی اینانلو، بیستم آذر ۱۳۳۹ در روستای مشانه از توابع شهر بوئینزهرا به دنیا آمد، پدرش شیرعلی، کشاورز بود و مادرش نسابیگم نام داشت و تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. این شهید بزرگوار از سوی جهاد سازندگی در جبهه حضور یافت، سوم خرداد ۱۳۶۱ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر و پیشانی شهید شد، مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد و برادرش پنجعلی نیز به شهادت رسیده است.
حسین عبداللهی همرزم شهید سبزعلی اینانلو:او خیلی زود به خط مقدم رفت، زودتر از آنکه ما فکرش را میکردیم و به عضویت گروهی درآمد که به حق باید بگویم ارکان اصلی دفاع در شهر محاصره شده آبادان، همین گروه بودند.
علی و یارانش شب و روز نمیشناختند، همه شب مأموریت، چه مأموریتهایی، نمیدانم ورود ابراهیم در آتش نمرودیان را در قرآن و یا کتابهای دیگر خواندهاید؟ اگر نخواندهاید بخوانید و آنگاه این سطرها را ادامه دهید.
علی اینانلو صدها بار ابراهیم گونه خود را به آتش نمرودیان زمان زد، سنگر ساخت، خاکریز ایجاد کرد. خاکریزها را دو جداره کرد، مواضع رزمندگان اسلام را مستحکم کرد تا عملیات ثامنالائمه(ع) پاکسازی شرق کارون و شمال آبادان شروع شد.
و در اینجا علی، علیاکبر شد، با ورود به صفوف ۲ لشکر تقویت شده زرهی عراقیها زد و خاکریز پشت خاکریز و بدون اینکه باران خمپاره، توپ و مسلسلها کوچکترین تزلزلی در ارادهاش ایجاد نماید، دشمن کافر را تا رودخانه کارون تعقیب نمود.
خیلی از شبها بعد از عملیات ثامنالائمه(ع) او تنها و با لودرش به مأموریت میرفت. خدا را همراه داشت و یک اسکورت که اگر زخمی شد او را به پشت جبهه برسانند و بارها و بارها به شدت زخمی شد، اما همین که از بیمارستان، آنهم به اصرار خودش مرخص میشد شتابان به خانهاش برمیگشت.
خانه او فکر میکنید کجا بود؟ خانه او کنار کارون، خط مقدم جبهه در ۵۰۰ متری دشمن و روی لودر بود. بله خانه او، محلة او، محل شبنشینی او، روی صندلی لودر بود و موسیقیاش انفجارهای پیاپی دشمن.
در عملیات طریقالقدس، آزادسازی بستان، اللهاکبر و غیره فعالانه شرکت داشت و زمانی که عملیات فتح المبین شروع شد، چه رشادتها و ایثارها که نکرد و همراه با یارانش در مدتی کمتر از ۲۵ روز جبههای به طول ۷۰ کیلومتر آماده عملیات کردند که خود یک معجزه بود.
در فتحالمبین خودش زخمی شد و چند تن از یارانش، از جمله شاگرد و دست پروردهاش، محمود جواد ولدی شهید شدند. هنوز استحکام مواضع عملیات فتحالمبین تمام نشده بود که از بیمارستان خود را مرخص کرد و به خانهاش، یعنی جبهه برگشت و با ما به ستاد پشتیبانی در جبهه دارخوئین آمد و در اینجا فرماندهی یک محور عملیاتی جهاد را به عهده گرفت.
او در عملیات بیتالمقدس آنقدر جلو رفت که در ساعات اولیه حمله، به اسارت دشمن کافر درآمد و دو ساعت بعد طی یک معجزه الهی نجات پیدا کرد و باز در همان ساعت فرماندهی را به عهده گرفت.
مرحله اول و مرحله دوم عملیات طی شد و رزمندگان ما با حمایت و پشتیبانی علی اینانلوها به نزدیکیهای خرمشهر رسیدند که مرحله سوم عملیات شروع شد.
عملیاتی رزمی و بدون یک روز یا یک شب استراحت و او سرانجام چند ساعت قبل از آزادی کامل خرمشهر به لقاءالله پیوست در حالی که او هنوز در بین ماست.
او در تمام جلسات فرماندهان که مینشست، مظلوم بود. ماموریت در خطرناکترین جبههها را میپذیرفت و هیچگاه شکایت نمیکرد، گله نمیکرد.
منبع: کتاب خوشه سرخ(آشنایی با شهدای جهاد کشاورزی استان قزوین)
نظر شما