روایت خواندنی از وضعیت اسفناک تغذیه زندانیان سیاسی قبل از انقلاب
يکشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۱۴:۲۱
نگهبان مقداری شکر داخل کتری چای ریخت و به جای استفاده از قاشق، دمپایی لاستیکی و سیاه رنگی را برداشت و با آن... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مرحوم آزاده و جانباز «محمدحسین خاکساران» از وضعیت اسفناک تغذیه زندانیان سیاسی قبل از انقلاب است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، آزاده و جانباز محمدحسین خاکساران سال 1321 در قزوین متولد شد، بعد از شروع قیام امام خمینی(س) در سال 1341 فعالیتهای سیاسی خود را همزمان با تحصیل به علوم دینی آغاز کرد.
این فعالیتها در ابتدا به صورت توزیع کتاب، اعلامیه و نوار سخنرانیهای امام بود، ولی در سالهای بعد با فعالیتهای تبلیغی و جلسات بحث و گفتوگو با جوانان که به منظور آگاهی دادن و عمق بخشیدن به اعتقادات دینی و آشنایی جوانان با مسایل سیاسی روز بود، ادامه پیدا کرد.در سال 1354، بعضی از افراد دستگیر شده در بازجوییها، محمدحسین خاکساران را لو داده بودند. به این ترتیب ایشان در همین سال وارد زندان شد و پس از تحمل شکنجههای سخت و طاقتفرسا، سال 1356 آزاد گردید.
محمدحسین خاکساران پس از تحمل سالها درد و رنج شکنجههای سخت اسارت در زندانهای سیاسی قبل از انقلاب اسلامی در سال 95 درگذشت.
مسئول كميته انقلاب اسلامی قزوين در پيروزی انقلاب، مسئول ستاد كمكرسانی جبهه غرب كشور در زمان جنگ، عضو ستاد تبليغات جنگ، مديركل مراكز صدا و سيمای استان گيلان، آذربايجان شرقی، قم، مدير صدای عربی برونمرزی و مدير دفتر نمايندگی صدا و سيما در هند از جمله سوابق ایشان بود.
رئيس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی قزوين، مدير شبكه سراسری راديو معارف، مدير اجرايی مجمع جهانی اهلبيت(ع)، مدير بخش تحقيقات حوزه علميه قزوين، عضو شورای اسلامی شهر قزوین و مدرس حوزه و دانشگاه از دیگر سوابق ایشان در ارایه خدمات به نظام بود.
مرحوم آزاده و جانباز محمدحسین خاکساران:
وضعیت تغذیه زندانیان، دست کمی از شکنجههای جسمی و روحی نداشت صبحها معمولا یک نان ساندویجی، یک قالب کوچک کره با مقداری مربا یا پنیر، در کنار یک لیوان چای شیرین، صبحانه ما را تشکیل میداد؛ ما تا مدتها از چگونگی تهیه چای شیرین و بهداشتی بودن یا نبودنش بیاطلاع بودیم تا اینکه روزی هنگام برگشتن از دستشویی، دیدم که نگهبان مقداری شکر داخل کتری چای ریخت و به جای استفاده از قاشق، دمپایی لاستیکی و سیاه رنگی را برداشت و با آن چای را هم زد.
دراین باره، نکته دیگری هم قابل توجه و تامل است و آن اینکه هر یک از ماه، لیوانی ملامین برای آب خوردن در اختیار داشتیم که در همان چای نیز میخوردیم.
از سوی دیگر نگهبانان تنها به هنگام تعویض شیفت در سلول را برای اجابت مزاج باز میکردند و زندانیان را به نوبت به دستشویی میبردند و پس از آن حتی اگر زندانی در طول شب احتیاج به دستشویی پیدا میکرد، نگهبان در را باز نمینمود و آن بیچاره مجبور میشد که با همان لیوان مشکلش را حل کند و صبح هنگام وقتی درها باز میشد به دستشویی برود و لیوان را خالی کرده، بشوید و برای صرف چای آماده نماید.
در وعدههای دیگر، بیشتر اوقات برنج و خورشت را در ظرفهای سیاه و کثیف روی میکشیدند و به ما میدادند. آنچه کمی قابل تحمل و قابل خوردن بود، برنج خالی بود، زیرا اولا گوشت داخل خورشت از گوشتهای یخ زده و سیاه رنگ و پرچربی وارداتی بود که در اصل برای کود وارد میشد.
ثانیا مواد دیگری مثل سبزی و حبوبات که به خورشت اضافه مینمودند، پاک نکرده و با سنگ ریزه و چوب و مواد زائد دیگری از این دست بود. همین مساله غذاهای زندان را غیر قابل خوردن میکرد و بیشتر غذاهایی که میآوردند، به همان صورت برمیگشت و اگر مقداری از آن را به سختی میخوردیم، فقط برای رفع گرسنگی و زنده ماندن بود.
همانگونه که هدف مقامات ساواک و زندان نیز همین بود که ما را برای بازجویی و گرفتن اطلاعات، فقط زنده نگهدارند. گاهی نیز غذایی به نام «راگو» میدادند که با نان مصرف میشد، این غذا که با هویج، سیبزمینی، پیاز، یک تکه گوشت و مقداری رب گوجهفرنگی درست میشد، قابل تحملتر از غذاهای دیگر بود.
منبع: کتاب خاطرات محمدحسین خاکساران
نظر شما