ماهی سیاه عراقی!
ماهی سیاه عراقی!
منصوره مردانیفر خواهر شهید غلامحسین مردانیفر:
مدتها بود که از رفتنش به جبهه میگذشت و ما خبری از او نداشتیم. چند وقتی هم بود که نامه نمیداد تا لااقل کمی دلخوش باشیم. اضطراب و نگرانی ما روز به روز بیشتر میشد.
بعدازظهر یک روز تابستانی بود که زنگ خانه به صدا در آمد. با عجله به سوی در رفتم و آن را به سرعت باز کردم. جا خوردم. جوانی را دیدم با لباس مقدس سپاهی و با صورتی خاکآلود که نورانیت در چهرهاش موج میزد.
کمی که دقت کردم، دیدم خودش است، برادرم غلامحسین را سخت در آغوش گرفتم و کلی دیدهبوسی کردیم و بعد به اتفاق داخل خانه رفتیم.
یک ظرف پلاستیکی در دستش بود. نظرم را به سوی خودش جلب کرد. حیرتزده پرسیدم: این دیگر چیست؟ با خنده پاسخ داد: سوغات جبهه است گفتم: مگر در جبهه غیر از تفنگ، چفیه و ساک، سوغات دیگری هم هست؟ گفت: گفته بودم که ما در «کارون» و «هورالعظیم» گردش میکنیم.
گفتم: شوخی بس است، توضیح بده این چیست؟ دَرِ ظرف پلاستیکی را باز کرد. با تعجب دیدم تعدادی ماهی سیاه کوچولو، همراه با یک لاکپشت داخل آن در حال جنب و جوش هستند. او در اصل این کار را کرده بود تا ما باور کنیم که او در تمام این مدت در جبهه در حال تفریح و بازی است.
غلامحسین دوباره چند روز بعد به جبهه رفت و دیگر برنگشت و ما ماندیم و تعدادی ماهی سیاه عراقی که بدون صدا در آب حوضخانه، شادی میکردند که بعدها به یادگار از آن شهید بزرگ و رشادتهای کربلاییاش در «هورالعظیم» برای ما باقی ماندند.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی خط سرخ