3 خاطره خواندنی از سردار گمنام شهید «سید ناصر سیاهپوش»
دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۵۲
«کارش همین بود. هر چی میتونست زبون میریخت که از بابا جمال پول بگیره. اصلا نمیدونستیم چقدر حقوق میگیره! ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سید ناصر سیاهپوش، هجدهم بهمن ۱۳۳۷ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش سید محمد و مادرش فاطمهبیگم نام داشت، دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود. این شهید بزرگوار دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
چند روایت خواندنی از سید صادق سیاهپوش برادر ارجمند شهید سید ناصرسیاهپوش:
همه حقوقش را برای فقرا خرج میکرد
آقا جون بعد اینکه پول رو گذاشت کف دست ناصر با طعنه گفت:«مثلا پسر بزرگ کردیم عصای دستمون باشه! چه کار میکنی پولتو؟ حقوقتم که داری میگیری!».
ناصر اومد دستای آقا جون رو گرفت فشار داد و گفت:«آخه پدر من پول کرایه هست، پول رفتوآمد، پول سوار ماشین شدن، پول ماشینسواری، خلاصه زندگی خرج داره دیگه! اینا همه هست...».
زیر مقنعه کچل بود
هر بار از جبهه زنگ میزد یه جورایی آخر حرفاش به آقا جلال سفارشش رو میکرد. میگفت به عزیز بگو به فکر من باشه! دوست داشت ازدواج کنه، ولی حسابی هم گیر بود.
یک بار گفتم:«چرا از همون دخترای دانشگاه و انجمن یکی رو انتخاب نمیکنی ما پا پیش بذاریم؟!» جواب داد:« من که نمیتونم برم انتخاب کنم، شما باید برید واسم خواستگاری، شاید من انتخاب کردم اون وقت زیر مقنعه کچل بود!».
میخندید و اینها رو میگفت: ... ما هم که هر کس رو میگفتیم یا سر به سرمون میگذاشت، یا جواب سر بالا میداد!
نقش نبوی در شکلگیری شهید سیاهپوش
دو سال اول دبیرستان رو میرفت مدرسه راهنما که بعدا شد دبیرستان مجاهدین اسلام. سال آخر دبیرستان برای دیپلم رفت تهران. با پسر داییش آقای مرتضی نبوی که از جوانهای انقلابی بود و بعد هم سردبیر روزنامه رسالت شد با هم درس میخوندن.
منبع: کتاب استاندار بصره(گذری بر زندگی سردار گمنام دانشجوی شهید سید ناصر سیاهپوش)
نظر شما