ای وای ناصرمو کشتن!
دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۱۲
نوید شاهد - «یهو دیدم گوشی تلفن از دست عزیز افتاد و بلند گفت: «ای وای ناصرمو کشتن!» دیگه نفهمیدم چطور بیمارستان رسیدیم. وقتی رسیدیم تقریبا همه جای بدنش شکسته بود و آتل بسته بودند ...» ادامه این خاطره از سردار گمنام دانشجوی شهید «سید ناصر سیاهپوش» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، شهید سید ناصر سیاهپوش،
هجدهم بهمن ۱۳۳۷ در شهر قزوین به دنیا آمد، پدرش سید محمد و مادرش
فاطمهبیگم نام داشت، دانشجوی دوره کارشناسی در رشته ریاضی و پاسدار بود.
این شهید بزرگوار دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ با سمت فرمانده گردان در خرمشهر بر اثر
اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
ای وای ناصرمو کشتن!
خواهر شهید سید ناصر سیاهپوش:
یهو
دیدم گوشی تلفن از دست عزیز افتاد و بلند گفت: «ای وای ناصرمو کشتن!» دیگه
نفهمیدم چطور بیمارستان رسیدیم. وقتی رسیدیم تقریبا همه جای بدنش شکسته بود
و آتل بسته بودند.
یه جای سالم توی بدنش نمونده بود. دکتر
میگفت: «جمجمه سرش شکسته، فقط خدا رحم کرد ضربه مغزی نشده!» کف دستهاشم به
خاطر برق گرفتگی سوخته بود. داشتن کاخ چهل ستون رو برای اولین جشن انقلاب
چراغونی میکردند که یهو برق، توی دست ناصر اتصال کرده بود. از بالای درخت
پایین پرت شده بود.
باقری میگفت انتهای کاخ یه
نفر رو دیده که چهرهشو پوشونده بود و داشت فرار میکرد. حتم داشت باز
خرابکاری زیر سر منافقین بوده که میخواستن جلوی برنامه جشن رو بگیرند، به
زور یک هفته بیمارستان نگه داشتیم. همونجا هم نگران برنامه جشن انقلاب بود.
ترور نافرجام
به
دلشوره افتاده بودم. این چندمین باری بود که میدیدم اون پیکان از جلوی
پنجره آشپزخونه رد میشد. نگران سید بودم، خیلی دیر کرده بود. میترسیدم
بلایی سرش بیارن. بعد از یک ساعت همین که توی چارچوب در ظاهر شد بهش
گفتم: «سرکوچه کسی رو ندیدی؟ اتفاقی نیفتاد؟!» گفت: «نه، چطور مگه؟!» ماجرا
را براش گفتم.
پلهها رو بالا رفت، از پشت بام
اطراف رو نگاه کرد، بعد چند دقیقه اومد پایین و گفت: «شناختمش، از اعضای
منافقینه که ما هم بدجور دنبالشیم!»
منبع: کتاب استاندار بصره(گذری بر زندگی سردار گمنام دانشجوی شهید سید ناصر سیاهپوش)
نظر شما