نوید شاهد- «کارکنان بیمارستان اصلا به برادرم رسیدگی نمی‌کردند، ما هم نگران بودیم تا اینکه به حاج‌آقای ابوترابی زنگ زدیم و موضوع را مطرح کردیم، به طوری که توقع داشتیم ایشان پارتی ما بشوند. حاج‌آقا فرمودند: سادات احتیاج به پارتی ندارد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" از زبان یکی از نزدیکان این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
سادات احتیاج به پارتی ندارد!

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، سید آزادگان شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد، در سال 1318 به دنیا آمد، پدرش سید عباس ابوترابی‌فرد نام داشت، دوران ابتدایی را در مدارس دولتی قم سپری کرد و سپس در نجف به تحصیل حوزوی پرداخت.

وی در جنگ ایران و عراق در کنار مهدی چمران حضور داشت و در نهایت به اسارت درآمد. نقش عمده‌ای در اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق داشت، نماینده تهران در مجلس چهارم و پنجم و از اعضای مؤسس جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی بود که به سبب تحمل اسارت در جریان جنگ ایران و عراق به سید آزادگان مشهور بود.

سید علی‌اکبر ابوترابی‌فرد از آنجایی که جانباز 70 درصد بود، دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ در مسیر زیارت حرم علی‌بن موسی الرضا(ع) به همراه پدرش آیت‌اللَّه سیدعباس ابوترابی‌فرد بر اثر سانحه رانندگی به مقام شهادت نایل شد و پیکر هر دو در صحن آزادی حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شده است.

پارتی ما!

سید علی فخار از نزدیکان حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد، نقل می‌کند:
برادرم به شمال رفته بود که نزدیکی‌های رشت تصادف کرده و سخت مجروح شده بود. او را به بیمارستان پورسینای رشت برده و بستری کردیم.

متاسفانه کارکنان بیمارستان اصلا به ایشان رسیدگی نمی‌کردند و ما هم کاملا نگران شده بودیم. از طرف دیگر، چون در شهر رشت غریب بودیم و کسی ما را نمی‌شناخت، نمی‌دانستیم چه کار کنیم تا اینکه به فکرمان رسید به حاج‌آقای ابوترابی زنگ بزنیم.

به حاج‌آقا زنگ زدیم و موضوع را مطرح کردیم، به طوری که توقع داشتیم ایشان پارتی ما بشوند. حاج‌آقا فرمودند: سادات احتیاج به پارتی ندارد، آنها کسی را دارند که مواظب‌شان باشند.
از قضا همان روز هم رئیس بیمارستان که با ما برخورد خوبی نداشت، همگی ما را از بیمارستان بیرون کرد و حتی اجازه ملاقات از برادرمان را هم نداد.

وقتی دیدیم دست‌مان از همه جا کوتاه است به منزل امام جمعه رشت رفتیم و ماجرا را به حاج‌آقای احسان بخش گفتیم که ایشان هم در کمال ناباوری دقیقا مطلبی را مطرح کردند که حاج‌آقای ابوترابی گفته بودند. ایشانهم فرمودند: سادات احتیاج به پارتی ندارد.

اما بلافاصله با رئیس بیمارستان تماس گرفته و بعد از تهدید ایشان گفتند: اگر لازم باشد من خودم می‌آیم بیمارستان.

یک هفته بعد که همه مشکلات حل شده بود، حاج‌آقای ابوترابی زنگ زدند و حال اخوی را پرسیدند و فرمودند: شما که تماس گرفتید، من فراموش کردم به وزیر زنگ بزنم، شما چه کار کردید؟
ما هم ماجرا را تعریف کردیم و گفتیم در حال حاضر وضعیت طوری شده است که توی بیمارستان پارتی‌های ما را بیشتر تحویل می‌گیرند تا خود ما!

منبع: کتاب ستاره شب(مجموعه خاطرات بستگان و دوستان سید آزادگان شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد)

مادر شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده