پارتیبازی برای شهادت!
سهشنبه, ۲۴ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۳۴
نوید شاهد - «حمزه خسروی رفت مقابل حاجی ایستاد و گلنگدن را کشید و میخواست با زور به عملیات برود، حاجی چیزی در گوش حمزه گفت و حمزه آرام شد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" است که تقدیم حضورتان میشود.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند:
وقتی که یک بار وارد گردان آرپیچی و ضد زره یا رسول لشکر 25 کربلا میشدی برای همیشه پاگیر میشدی. حاج حسین بصیر فرمانده گردان مثل آهنربا بچهها را جذب میکرد. میگفتند بنا بود و معتقد بود که گردان نباید هیچ تلفاتی داشته باشد. در آموزش بسیار سختگیر بود. در عملیات قدس گروهان ما را به خاطر خستگی کمین به عملیات نبرد.
حمزه خسروی اهل فریدونکنار و با حاجآقا همشهری بود. رفت مقابل حاجی ایستاد و گلنگدن را کشید و میخواست با زور به عملیات برود، حاجی چیزی در گوش حمزه گفت و حمزه آرام شد.
فردای عملیات شاهد جسد بیجان حمزه بودیم. وقتی که موضوع را پرسیدم گفتند حاجی گفته بود اگر تو را امشب ببرم بچههای دیگر اعتراض میکنند که حاجی پارتی بازی کرده و همشهری خودش را به عملیات برده است.
خاطرات یک موجی
بهار بود، نسیمی ملایم و خنک میوزید، بچهها کولهپشتیهایشان را پر از نور کرده بودند. ناگهان ستارهای درخشید آسمان مهتابی شد. منتظر سوت خمپارهها بودیم ولی آرام و بیصدا آمد و در کنارم منفجر شد.
ترکشهای آتشینش تا اعماق وجودم نشست، موجهای بلند و لرزانش مرا بلند کرد و تا بینهایت بالا برد. مدتها سرگردان و حیران در هوا پرواز میکردم. خودم را فراموش کرده بودم و به بیوزنی افتاده بودم.
تا اینکه بعد از 8 سال موجها خوابیدند و من به زمین افتادم. با نگرانی به جستجویش پرداختم، ولی او به سفری دراز و بیانتها رفته بود و تنها یادگاری او ترکشهای شیرینی بود که در قلبم نشسته بود.
چند بار میخواستم ترکشهایش را از قلبم خارج کنم که نشد. عقل و هوشم را از دست داده بودم. میگفتند که موجی شدهام.
منبع: کتاب نگارستان(برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما