واکسن ضد امام حسین(ع)!
دوشنبه, ۰۳ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۲
نوید شاهد - «عراقیها از ترس و وحشت عزاداریهای اسرا، روز قبل از تاسوعا به بهانه اینکه میخواهند به ما واکسن بزنند دارویی تزریق کردند که تا سه روز همه از پا درآمده بودیم. سردرد شدید، تهوع، بیحالی و خلاصه خیلی بهم ریخته شده بودیم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "صفرعلی عالینژاد" است که تقدیم حضورتان میشود.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، آزاده و جانباز صفرعلی عالینژاد در سال 1360 عازم جبهه شد و بعد از شرکت طی عملیات مطلعالفجر، بیست و هفتم آذر ماه سال 1360 در سن 17 سالگی به اسارت دشمن درآمد. وی بیست و ششم مرداد ماه سال 1369 در سن 26 سالگی بعد از حدود 9 سال وارد میهن اسلامی شد.
واکسن ضد امام حسین(ع)!
آزاده و جانباز صفرعلی عالینژاد روایت میکند:
ایام هر جند کند ولی میگذشت، گذشت و گذشت تا محرم سال بعد هم رسید. دکتر و خیلی از بچههای شناخته شده دیگر را از اردوگاه برده بودند و بچههای جدید به جای آنها آمده بودند و آن 3 خواهری که حادثه شب عاشورای سال قبل را به وجود آورده بودند خوشبختانه مبادله شده و به ایران برگشته بودند.
ولی من هنوز در عنبر بودم معلوم نبود امسال محرم را چطوری پشت سر خواهیم گذاشت چون عراقیها با هر گونه مراسمی که در رابطه با محرم باشد مخالف بودند و از برگزاری آن جلوگیری میکردند.
گویا در کل کشور عراق مردم برای برگزاری مراسم مشکل داشتند و نمیتوانستند آزادانه مراسم سینهزنی و از این جور کارها به راه بیندازند چه برسد به ما که اسیر بودیم و دستمان هم جایی بند نبود.
عراقیها با توجه به تجاربی که از سال قبل داشتند امسال دست به ابتکار جدیدی زدند، روز قبل از تاسوعا به بهانه اینکه میخواهند به ما واکسن بزنند دارویی تزریق کردند که تا سه روز همه از پا درآمده بودیم. سردرد شدید، تهوع، بیحالی و خلاصه خیلی بهم ریخته شده بودیم.
واقعا چه لطمهای این مراسم به آنها میزد که برای جلوگیری از آن دست به هر کاری میزدند؟ ما که صدایمان به جایی نمیرسید شاید فکر میکردند. این نوع مراسم به ما انرژی مقاومت میدهد.
ایستادگی در برابر ظلم را تداعی میکند و از طرفی ننگی را که هزار و چهارصد سال پیش در تاریخ به نام خودشان رقم زدهاند را به درخشان میکشد، هر چه که بود از دیدن مراسم سینهزنی و آوردن نام امام حسین(ع) شدیداً عصبانی میشدند و واکنش نشان میدادند.
ولی آیا واقعا این سختگیریها چه برای ما که اسیر بودم چه برای مردم خودشان که ظاهراً آزاد بودند میتوانست چیزی را به نفع آنها تغییر دهد؟ چیزی که در درون مردم به عنوان باورهای مسلم شکل گرفته باشد با جلوگیری از به زبان آوردن آنها جز آنکه نفرت مردم نسبت به خودشان را بیشتر کند چه اثر دیگری میتوانست داشته باشد؟
این بسیار سادهلوحانه است که کسی خیال کند میتوان با استفاده از زور و سرنیزه در کسی تغییر کرد یعنی تاریخ تا به حال چنین چیزی را نشان نداده، لذا برخورد رژیم بعثی صدام با چنین مسایلی مغایرت آشکاری با اصول عقلانی داشت و به هیچ عنوان به نفع آنها نبود.
هر چند آنها هر صدایی را در نطفه خفه میکردند و ظاهر امور را به نفع خودشان رقم میزدند ولی واقعیت شکل دیگری داشت و آنها از دیدنش عاجز بودند.
شب عاشورای آن سال با اینکه کسی نای بلند شدن نداشت، مراسم به صورت آرام برگزار شد، یک نفر به عنوان نوحهخوان با صدای نحیف نوحهسرایی میکرد و بقیه بچهها در حالی که سر جایشان نشسته بودند آرام سینه میزدند.
عراقیها با این آمپولی که به ما تزریق کردند یکی از به یاد ماندنیترین محرمها را برایمانرقم زدند. این آمپول در اردوگاه معروف به واکسن ضد امام حسین(ع) شده بود.
منبع: کتاب طومار سکوت(ناگفتههای صفرعلی عالینژاد از 3161 روز اسارت)
نظر شما