خاطرات/ سلمانی صلواتی
يکشنبه, ۰۹ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۲۹
نوید شاهد - «حق شهر رفتن نداشتیم. بچهها از ریخت و قیافه درآمده بودند. یک روز به واحد ادوات رفتم دیدم، دوست خوبم آقابهرام نصیری با یک قیچی پشمچینی کهنه در حال اصلاح سر یک رزمنده است ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی، متولد 1344 است که به مدت دو سال در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال 68 وارد کار نویسندگی شده و بیش از 28 سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم میزند.
ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتابهای مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگهای جنگل، ستارههای خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینههای بیغبار را به چاپ رسانده است.
سلمانی صلواتی
رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحیلوشانی روایت میکند:
قبل از عملیات والفجر 4 در کامیاران داخل یک مرغداری بودیم و حق شهر رفتن نداشتیم. بچهها از ریخت و قیافه درآمده بودند. یک روز به واحد ادوات رفتم دیدم، دوست خوبم آقابهرام نصیری با یک قیچی پشمچینی کهنه در حال اصلاح سر یک رزمنده است.
البته اولش کمی به هم ریختم و میخواستم اعتراض کنم که اگر میخواهی آرایشگری کنی حداقل یک قیچی درست و حسابی بخر ولی وقتی مشتریهای پروپاقرصی که صف کشیده بودند را دیدم پشیمان شدم، گفتم اگر کوتاهی کنم این هم از دستم میرود. ساعتی بعد من هم به ناچار تسلیم شدم و سر بیسروسامانم را به لبههای کند قیچی زنگ زده آقابهرام سپردم.
انتقال وقایع جبهه به آیندگان
نمیدانم این وقایع را تاریخ چگونه ثبت خواهد کرد ولی ای تاریخ ننگت باد اگر این پیامها و این ایثارگریها را به گوش نسلهای آینده نرسانی. ای تاریخ لعنت خدا بر تو اگر بر این عزیزان ما خیانت کنی.
ای تاریخ بیا و این حوادث جبهههای ما را در سینهات نگه دار و برای آیندگان و بچههای کوچک ما بگو که ما چگونه مقاومت کردیم و چگونه امتحان پس دادیم.
منبع: کتاب نگارستان(برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
نظر شما